بانک مقالات فلسطین
نویسنده:حامد الگار / اکبر رمضانی
اساساً اهمیت فعالیتهای لژ ترقی در این حقیقت نهفته است که این لژ توانست چند تن از اعضای هیئت حاکمه عثمانی، مانند شاهزاده مراد را به عضویت خود درآورد. شاهزاده مراد بعدها مدت کوتاهی به نام مراد پنجم به خلافت رسید. مطمئناً سلطان مراد، تنها فراماسونی بودکه عنوان خلیفه را نیز به دست آورده بود. وی در سال 1867 م به همراه سلطان عبدالعزیز به اروپا سفر کرد. در لندن با شاهزاده ولز که مانند مراد بعدها به تخت سلطنت جلوس کرد، درباره فراماسونی گفت و گو کرد. مراد قبلاً از افرادی مانند ضیاءپاشا و نامق کمال، مطالبی درباره فراماسونی آموخته بود و آن گونه که شواهد نشان میدهد وی به سخنان شاهزاده ولز با هدف پذیرش آنها گوش فرا میداده است. مدتی پس از بازگشت مراد به استانبول، وی از لژ شرق اعظم فرانسه نامهای حاوی تقاضای رسمی برای عضویت آن دریافت کرد. حامل نامه کسی جز اسکالیری نبود. 40
مراسم عضویت مراد به طور مخفیانه در 20 اکتبر 1872 در خانه لویی آمی بل41 برگزار شد. لویی آمیبل، حقوقدان جوان فرانسوی بود که بیش از چهار سال ریاست لژ اتحاد شرق را به عهده داشت. 42
به دنبال عضویت شاهزاده مراد، تعدادی از ایرانیان مانند میرزا محسنخان نیز به عضویت لژ ترقی درآمدند. همچنین با عضویت ایرانیانی مانند میرزاابوالقاسم، منشی مظفرالدین میرزا که بعدها حاکم آذربایجان شد، و نیز میرزا نجفعلی، منشی اول سفارت ایران، در 7 آگوست 1873 موافقت شد. 43
یک ماه بعد شاهزاده نورالدین، برادر مراد نیز به لژ ترقی پیوست. این عضویت نیز در خانه لویی آمیبل انجام شد. میرزا محسنخان و میرزا نجفعلی، برادران ماسونی، هر دو در این مراسم حضور داشتند. حضور این دو ایرانی در 24 آگوست 1874 مجدداً تکرار شد؛ زمانی که کمالالدین، دیگر عضو خاندان حاکمه عثمانی، در کنار اسکالیری در یک خانه اجارهای در منطقه بیاغلو،44 نزدیک آغا حمامی45 به لژ ترقی پیوست. 46 حضور این دو ایرانی در هر دو جلسه، این احتمال را به ذهن متبادر میکند که آنان روابط نزدیکی با اسکالیری داشته و در برنامههای وی در تأسیس حلقه فراماسونی برگرد مراد در دربار عثمانی، همکاری صمیمانهای از خویش نشان دادهاند.
اطلاعات قابل ملاحظهای درباره پیوند ایرانیان با لژ ترقی از گزارش ماهنامه فرانسوی، لوموند ماسونیک47 در دسامبر 1873 به دست میآید. 48 در این گزارش که شرح جلسه لژ ترقی است، به عضویت موسی آنتیپا،49 کنسول ایران در انطاکیه، اشاره میکند، ولی از آن جا که سخنان و پاسخهای وی چندان با اصول فراماسونی منطق نبود، عضویت وی به تعویق افتاد. 50 اسکالیری توجه خویش را به دیگر ایرانیان استانبول معطوف کرد؛ افرادی چون میرزا محسنخان، میرزا نجفعلی و میرزا ملکمخان ومیکائیل خان، برادر ملکم خان و نریمانخان. ملکم خان به عنوان سفیر ایران در لندن عازم این شهر بود و در استانبول توقف کرده بود. برادر ملکم، میکائیل خان همکار وی،آشکارا در چندین مکان، مثل پاریس به لژهای ماسونی پیوسته بود و نریمانخان با وجود دعوت نتوانسته بود در جلسه لژ ترقی حاضر شود.
اسکالیری با تملق فراوان به تمجید از ایرانیان پرداخت و از ایرانیان خواست تا مبلغ فراماسونی در ایران باشند. وی افزود:
آری ای برادران روشنفکر! برعهده شماست که بار دیگر در سرزمین ایران، زادگاه زرتشت، مشعل فلسفه زرتشت را روشن نمایید؛ فلسفهای که باید اصول ماسونی خویش را بر پایههای آن بنا نماییم.
انتساب خاستگاه فراماسونی به پیش از اسلام، دست کم یکبار در تاریخ 24 نوامبر 1808، در جلسهای که عسگرخان افشار در پاریس به عضویت لژهای فراماسونی درآمد، مطرح شده بود.51 بیشک، هدف هر دو انتساب در جهت تقویت وفاداری فراماسونی ایرانیان بود، به گونهای که این وفاداری در میهنپرستی آنان نمود پیدا کند. این عقیده، چندان حمایت فراماسونهای ایرانی قرن 19 را برنینگیخت، اگر چه ما شاهد بازتاب اندکی از این وفاداری در قصیده ادیبالممالک فراهانی هستیم که در ستایش فراماسونی سروده است. 52
آن چه میرزا ملکمخان، احتمالاً در مقام فراماسون ارشد ایرانی حاضر در جلسه لژ ترقی، عنوان کرد، ستایش از تفکر فراماسونی و نیز تعهد خویش مبنی بر انجام حداکثر تلاش در ترویج این آیین در ایران بود. ملکمخان از این که اقامت کوتاه مدت وی در استانبول مانع مشارکت بیشتر وی در فعالیتهای لژ ترقی است، اظهار تأسف کرد، اما اطمینان داد که میرزا محسنخان با پشتکار تمام در نشستهای لژ شرکت خواهد کرد. این اطمینان به جا بود، زیرا یک سال بعد میرزا محسنخان، مستحق ارتقاء به مقام شوالیه صلیب سرخ53 شد و جایگاه مهمی در شورای عالی فراماسونی به دست آورد که مانند نهاد عالی بر تمام لژهای استانبول تابع لژ شرق اعظم فرانسه نظارت داشت. 54
حدود دو سال و نیم بعد از این نشست، سلطان عبدالعزیز از سلطنت برکنار شد و مراد فراماسون، جانشین وی شد. سلطنت مراد نه تنها برای اسکالیری و تشکیلات وی، بلکه برای حامیان وی در پاریس و دیگر شهرها، دوران سخت و سرنوشتسازی بود. به سلطنت رسیدن یک فراماسون در امپراتوری عثمانی بهترین فرصت برای کسب منافع بیشتر برای اروپاییان بود. البته امید به این موفقیت، چندان دوام نداشت و تمام نقشهها نقش بر آب شد؛ سه ماه بعد سلطان مراد به سبب بیکفایتی خویش در اداره حکومت، از سلطنت کنار گذاشته شد.
با وجود این، برادران ماسونی وی، او را تنها رها نکردند. اسکالیری و دیگر افراد، نامههایی درباره مشکلات خود به مقامات عالی فراماسونی در فرانسه، ایتالیا و دیگر مناطق نوشتند و حتی خواهان مداخله مستقیم شاهزاده ولز و قیصر ویلهلم، رهبران فراماسونی حکومت خویش، در امپراتوری عثمانی شدند. اما به زودی مشخص شد که برخلاف نگرانیهای دوستان مراد، زندگی او در خطر نیست و به همین دلیل، دولتهای خارجی نیز از فعالیتهای خویش در حمایت از مراد کاستند.
اسکالیری برخلاف دیگران، وفادار به مراد ُمصّر بود و بهطور مخفیانه با مراد که در زندان بود، ارتباط برقرار کرد و حتی کمیتهای برای اجرای نقشه آزادی مراد و برگرداندن وی به سلطنت تشکیل داد. این کمیته در جولای 1878، زمانی که یکی از اعضای آن جاسوس شناخته شد، منحل گردید. در این میان، اسکالیری توانست به یونان فرار کند، اما به طور غیابی محاکمه و به مرگ محکوم شد. 55
به رغم حوادث یاد شده، از نفوذ لژ ترقی کاسته نشد. اسکالیری در اوایل سال 1878 م به دلیل متهم شدن به اختلاس، در یک اقدام احتیاطی، از ریاست لژ کناره گرفت، همین طور اعضای ترک لژ نیز استعفا دادند. همزمان با کشف نقشه اسکالیری برای اعاده مراد به تخت سلطنت، در اواخر 1878 م اوضاع لژ ترقی به گونهای بود که تنها یک عضو ترک داشت. 56
در این میان، روشن نیست که میرزا محسنخان و دیگر ایرانیان عضو لژ ترقی مانند برادران ترک خویش از لژ استعفا دادند یا خیر؟ ما حدس میزنیم که در نهایت، ایرانیان از اسکالیری دوری گزیدند. البته آشکار است که میرزا محسنخان در این لژ، فعال بود و تا زمان فراخوانیاش،به تهران به سال 1890م، عضو شاخص و مهم لژ ترقی محسوب میشد. برای مثال، اسماعیل رایین به نقل از گزارش ارسال شده از سوی اسداللهخان ناظمالدوله، جانشین میرزا محسنخان، در سال 1893 م میگوید: «وی دوازده سال استاد اعظم لژ شرق اعظم بود.» 57 به اعتقاد خانملک ساسانی «میرزا محسنخان، عضو ارشد [پیشکسوت] حلقههای فراماسونی و از رهبران شاخص لژ شرق اعظم بود.»58 اما گزارش دیگر در سپتامبر سال 1901 از طرف سرآرتور هاردینگ،59 سفیر انگلیس در ایران به نقل از جاسوس ناشناس ایرانی نشان میدهد که میرزا محسنخان در طول اقامت چندین ساله خویش در استانبول «استاد اعظم» یک لژ اسلامی بود. 60 در نهایت، گزارش یک محقق فراماسونی میرزا محسنخان را به سبب حفاظت و صیانت از لژ خویش «به رغم سختگیریها و اقدامات خشونتآمیز سلطان سرخ [سلطان عبدالحمید] و حسن انجام فعالیتهای فراماسونی مورد تمجید قرار میدهد.» 61
هیچ یک از این گزارشها به دلایل گوناگون به طور کامل قانع کننده نیست، زیرا هم اسداللهخان و هم خانملک ساسانی تصور میکردند که لژ شرق اعظم، نام لژ مخصوص در استانبول است، در حالی که این لژ، لژ مرجع و حامی دیگر لژهای استانبول بود. جاسوس هاردینگ کاملاً درباره وجود لژ اسلامی اشتباه کرده است، زیرا هیچ لژ اسلامی یا دارای اکثریت مسلمان در استانبول وجود نداشت. 62 کلام آخر این که میرزا محسنخان درسال 1890 م استانبول را ترک کرد و دو سال پس از انحلال رسمی لژ شرقی، به سال 1899 م درگذشت. 63
با وجود گزارشهای نادرست، این گزارشها نشان دهنده ادامه فعالیت های ماسونی میرزا محسنخان و همکاری وی با لژ ترقی است و زمانی که در اوایل سال 1880 م این لژ موقتاً احیا شد، علاوه بر اکثریت اعضای یهودی ـ یونانی، هسته کوچک ترکی ـ ایرانی نیز وجود داشت که از پنج یا شش نفر تشکیل شده بود و شامل میرزا محسنخان و شایددیگر اعضای سفارت ایران میشد. 64 آن چه درباره میرزا محسن پذیرفته میشود این واقعیت است که تعهد و وفاداری وی در انجام فعالیتهای ماسونی در دورههای بعدی نیز ادامه داشت، چنان که بعد از بازگشت به تهران وی از جمله شخصیتهای فراماسونی بود که درگیر، فعالیتهای سیاسی شد. 65
برخلاف برخی فرضیهها لژهای فراماسونی بعد از جلوس سلطان عبدالحمید، به فعالیت های خویش ادامه دادند و ما شاهد گزارشهایی مبنی بر ادامه عضویت دیپلماتهای ایرانی در لژهای استانبول هستیم. در سال 1877 م میرزا فرج الله و صادقآقا، منشیان سفارت ایران، به عضویت لژ ستاره بسفر آمدند. سه سال بعد نیز میرزا امانالله خان، نایب کنسول سفارت، به این دو پیوست. 66 اما مشخص نیست که میرزا محسنخان مستقیماً در عضویت این دو دخیل بوده یا خیر؟
درباره میرزا محسنخان، حقیقت این است که وی در سالهای پس از ریاست اسکالیری، در عضویت دیگر ایرانیان در لژ ترقی، مؤثر بوده است، از جمله این ایرانیان، ابوالحسن میرزا شیخ الرئیس، شاهزاده قاجار بود که در پی نارضایتیاش از حکومت قاجار، در سال 1886 م برای تروج اندیشه اتحاد اسلام در سایه حمایت سلطان عبدالحمید به استانبول آمده بود. میرزا اسدالله خان ناظمالدوله در گزارشی به تهران با ذکر فساد و اقدامات خلاف شیخ الرئیس از عضویت وی در لژهای فراماسونی توسط میرزا محسنخان به زشتی یاد میکند. 67 با توجه به مخالفتهای شدید با فعالیتهای فراماسونی در طول حکومت سلطان عبدالحمید بعید نیست که شیخ الرئیس در زمانی که از مزایای اتحاد مسلمانان در برابر تجاوزات اروپاییان سخن میراند به عضویت یک لژ فراماسونی درآمده باشد. سیدجمالالدین افغانی (اسدآبادی) یکی دیگر از این افراد است که ذهن ما را به سوی خود معطوف میکند. به نظر میرسد فعالیتهای فراماسونی وی به دوره اقامت او در مصر محدود میشود، اما در سالهای 1892 ـ 1897 م که در استانبول اقامت داشت روابط قابل توجهی با شخصیتهای ماسونی نداشت. 68
در سال آخر اقامت محسنخان در استانبول ما شاهد ارتباط با لژ دیگری به نام لژ رستاخیز ایتالیا هستیم. 69 این لژ، وابسته به لژ شرق اعظم ایتالیا70 بود. تاریخ عضویت وی چندان روشن نیست. به واسطه خدمات ارزنده میرزا محسنخان، هیئت مذاکره کننده ایتالیا به ریاست گراچی71 در ماه می سال 1888 سی و سه مرتبه با وی در سفارت ایران دیدار کردند.
گراچی خود، نماینده لژ شرق اعظم ایتالیا در امپراتوری عثمانی بود. 72 مدتی بعد درگزارشی که درباره جلسه عضویت دو ایرانی توسط لژ ستاره بسفر منتشر شد از میرزا محسنخان با عنوان استاد قابل احترام لژ رستاخیز ایتالیا نام برده میشود.این گزارش احتمالاً نشان دهنده اوج فعالیتهای فراماسونی میرزا محسنخان است. در این نشست، گاروتزی،73 رئیس لژ ستاره بسفر با خودخواهی مرسوم، ایرانیان حاضر را مورد خطاب قرار میدهد و از آنان میخواهد تا برای تبلیغ آن چه او «اندیشه پیشرفت، روشنایی و انسان دوستی به عنوان اصل اساسی سازمان» مینامد، در سرزمین غرق در جهل و تاریکی خویش بکوشند و میرزا محسنخان نیز با احترام و با «جملات گرم و پرشور» سخنان وی را پاسخ میگوید. 74
هیچ یک از جانشینان میرزا محسنخان در استانبول به دلیل فعالیتهای فراماسونی شهرت چندانی نداشتند. بنابراین، آن چه باقی میماند ارزیابی و تعیین اهمیت سه دههای است که بررسی شد. نکته اول این که باید در نظر داشت که در طول قرن نوزده میلادی تعدادی از سفیران ایرانی در پایتختهای اروپایی، فراماسون بودند. سه سفیر مورد بحث نیز از این امر، مستثنی نبودند. اینان معمولاً از طرف مقامات رسمی که آنان را به سفارت منصوب میکردند، حمایت میشدند. بیشک، سفیران ایرانی فعالیتهای فراماسونی خویش را نشانه استحقاق دریافت حمایت از دولتهای میزبان قلمداد میکردند. این در حالی بود که خودِ این دولتها حامی لژهای مرجع [مانند شرق اعظم در لندن و پاریس] بودند. فعالیتهای فراماسونی نیز احتمالاً در زد و بندهای سودآور برای کسب امتیازات تجاری، مؤثر بود و خود دیپلماتها نیز در این زد و بندها شرکت داشتند. در طول دوره تنظیمات، گرایش مشخص دولتمردان عثمانی به فراماسونی باعث شد تا ایرانیان که تحت تأثیر تحولات دوره تنظیمات، خواهان الگوپذیری ایرانیان داخل کشور از عثمانی بودند، به طرف لژهای فراماسونی جذب شوند.
وضعیت میرزا محسنخان تا حدودی متفاوت بود، زیرا اسکالیری، نزدیکترین دوست ماسونی وی از نخبگان عثمانی نبود، با این حال، سؤال این است که علت جذب میرزا محسن به تاجر کالاهای یونانی (اسکالیری) چه بود؟ مطمئناً وفاداری آرمانی به ایدههای ماسونی و شاید پذیرش اوامر صادره از پاریس موجب نزدیکی ایرانیان به اسکالیری بود. این حدس نیز تعجب برانگیز نخواهد بود که فعالیت میرزا محسنخان در لژ ترقی به واسطه اطاعت امر فرامین مقامات عالی لژ شرق اعظم بوده باشد. مقامات عالی لژ خواهان تقویت و کمک اسکالیری برای جذب افراد سرشناس باب عالی بودند. و شاید علت تصمیم سریع میرزا محسنخان مبنی بر فعالیت در لژ ترقی (لژ بسیار فعال استانبول) این بود که وی تصور میکرد حضور در این لژ میتواند برتریهای سیاسی و دیپلماتیک فراوانی برای وی به ارمغان آورد، همانگونه که بعدها شاهزاده مراد، فراماسون عضو لژ ترقی به مقام خلافت رسید.
بررسی دقیق و کامل آرشیوهای در دسترس فراماسونی در پاریس، استانبول و دیگر مناطق میتواند اسناد بسیار پرارزشی از آن چه ما قادر به ارائه بودیم، آشکار کند. اکنون ما میتوانیم نتیجه تقریباً متعادلی به دست آوریم که فعالیت ماسونی ایرانیان،راهی فرا دیپلماتیک بود که از این طریق میتوانستند حضور خویش را در استانبول نشان دهند.
پایان.
پانوشتها:
40. Uzuncarsili, pp, 246-249; Ziya Sakir, ciragan Sarayinda 28 Besinci Murd"in bayati. Pp. 20-21; Svolopoulos, pp 446-447.
41. Louis Amiable.
42. Dumont , ibid, 190-191; Svolopou Los, pp.441-443.
43. Dumont, ibid, p. 190; Le Monde Ma, connique, xv, p. 242.
44. Beyoglo.
45. Aga Hamami.
46. Dumont, ibid, p. 191; Svolopoulos. p. 444.
تاریخ عضویت نورالدین و کمالالدین را نوامبر 1873 و سپتامبر 1875 ذکر میکند.
47. Le monde maconniqe.
48. Bulletin du Grand Orient france, xv, pp.382-386.
49. Musa Antippa.
50. بنابر گزارشهای Dumont میرزا ابراهیم در 1873 یا 1874 م به عضویت لژ ترقی درآمد. با توجه به اطلاعات ارائه شده توسط Johann Strauss ، موسی آنتیپا از یک خانواده یونانی تبار عثمانی محسوب میشدند که طی چندین نسل در کنسولگری ایران در انطاکیه خدمت میکردند.
51. Serge Hutin, Les france – Macons, p.103.
52. دیوان ادیب الممالک فراهانی، صص 575 و 593.
53. Chevalier Rose- Croix.
54. Dumont, ibid, p.183.
55. Uzuncarsili, pp 245-284; Bernard lewis, The Emergenee of Modern Turkey, pp.176-77.
56. Dumont, Ibid, p.192.
57. اسماعیل رایین، همان، ج 1، ص 437.
58. ساسانی، یادبودهای سفارت استانبول، ص 261.
59. Arthur Harding.
60. برای آگاهی از گزارش ششم سپتامبر 1901 به شماره 627/60 اسناد وزارت امور خارجه انگلستان و نیز ر. ک: محمود کتیرائی، فراماسونری در ایران، صص 114 و 116.
61. La Chaine d"union,4.
62. به عنوان مثال با توجه به اسناد لانه جاسوسی (سفارت امریکا در تهران) دلیل عقلی برای اعتماد به گزارشهای دیپلماتهای غربی مقیم ایران وجود ندارد.
63. شاید میرزا محسنخان فعالیتهای خود را پس از اقامت در استانبول ادامه داده باشد. Theirry Zarcone در کتاب خود به نام «La Communaute iranienne» به این امر اشاره میکند.
64. Dumount, ibid, p193.
65. ر. ک: پاورقی 59 همین مطلب و نیز sir Arthur Harding A Piplomatist in the East, pp.77-78.
66. Zarcone, "La Communaute iranienne", p.80.
67. ر. ک: مجید تفرشی، شیخالرئیس قاجار و اندیشه اتحاد اسلام، ص 65 و گزارش مورخ چهارم شعبان سال 1310ق برابر با فوریه سال 1892 که در کتاب رایین،ج 1، صص 33 ـ 40 به آن اشاره شده است.
68. اظهارات جاسوس هاردینگ بیاساس است. زیرا میرزا محسنخان و افغانی [اسدآبادی] در شهر استانبول هیچگونه روابطی با یکدیگر نداشتند و این نظر که «شیخ [جمالالدین] فراماسون بود» نادرست است. زیرا میرزا محسنخان در سال 1890 م استانبول را ترک کرد. در حالی که جمالالدین افغانی در سال 1892 م در این شهر، حضور پیدا کرد. اما مطلب صحیح آن است که همکار سیدجمال، حاج سیاح محلاتی که در سال 1872 م وارد استانبول شده بود، عضو لژ رستاخیز ایتالیا بود. در اینباره ر. ک: Sabatiennes, "Pour une histoire… p.422.
و درباره فعالیتهای فراماسونی سیدجمال در مصر ر. ک: اصغر مهدی و ایرج افشار، مجموعه اسناد و مدارک چاپ نشده دربارهی سیدجمالالدین، مشهور به افغانی، صص 172 ـ 173 و نیز
Noma Pakdaman, Pjamal – ed – Din Assad Abadi dit Anyani, pp. 57-60; Albert Kudsi – zadeh Afghani and freemasonry in Egypt, pp.25-35.
69. Risorta Italia.
70. Italian Garand Orient.
71. Geraci.
72. La chaine union, June, 8,p244.
73. Garrozzi.
74. ibid, Januarj 1, p.13-14.
منبع: فصلنامه علمی تخصصی «نامه تاریخپژوهان»، سال دوم، شماره هفتم، پاییز 1385
http://www.rasekhoon.net/Article/Show-43290.aspx