سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 
امروز: شنبه 103 اردیبهشت 29

موسی حقانی

خبرگزاری فارس: ایرانیان وقتی به هندوستان سفر کردند اولین بار با فراماسونری آشنا شدند و این کلمه وارد ادبیات ما شد. یکی دیگر از مبادی ورودی فراماسونری عثمانی است.

ادامه مطلب...

 نوشته شده توسط پژوهشگر در سه شنبه 89/2/14 و ساعت 9:46 عصر | نظرات دیگران()

موسی حقانی

خبرگزاری فارس: درباره فراماسونری درایران علی رغم شعارهای زیادی که پیرامون این قضیه منتشر شده کار جدی انجام نشده است. شاید کتاب هایی که درباره فراماسونری نوشته شده و دربین مردم توزیع شده، بیش از 10 جلد نباشد و حتی بعضی از این کتاب ها هم با اهداف و اغراض خاصی نوشته شده اند

ادامه مطلب...

 نوشته شده توسط پژوهشگر در سه شنبه 89/2/14 و ساعت 9:43 عصر | نظرات دیگران()

موسی حقانی

خبرگزاری فارس: انجمن‌ مخفی‌ فراماسون‌ها، یکی‌ از تشکل‌های‌ افراطی‌ عصر مشروطه‌ بود که‌ با هدف‌ تسلط‌ بر حکومت‌ و فرهنگ‌ ایران‌ در 22 ربیع‌الاول‌ 1322 قمری‌ فعالیت‌ خود را آغاز کرد. مذاکرات‌ و مصوبات‌ این‌ انجمن‌ آشکار می‌سازد که‌ آنها با چابکی‌ و تردستی‌ قصد داشتند با ایجاد اغتشاش‌ و دودستگی‌ در کشور از آب‌ گل‌آلود ماهی‌ بگیرند.

ادامه مطلب...

 نوشته شده توسط پژوهشگر در سه شنبه 89/2/14 و ساعت 9:41 عصر | نظرات دیگران()

موسی‌ فقیه‌حقانی‌   

فراماسونری‌ سازمانی‌ نهان‌ روش‌ و نخبه‌گراست‌ که‌ 1717 میلادی‌ توسط‌ سازمان‌ مخفی‌ یهود و مسیحیان‌ صهیونیست‌ برای‌ سلطه‌ برجهان‌ در انگلستان‌ تأسیس‌ شد. معنی‌ لغوی‌ فراماسونری‌ مترادف‌ با بنایی‌ آزاد است‌ که‌ چندان‌ ربطی‌ با ماهیت‌ این‌ جریان‌ جهان‌وطن‌ ندارد و ابزار و آلات‌ و عناوین‌ بنایی‌ پوششی‌ است‌ برای‌ پنهان‌ کردن‌ ساختار توطئه‌گر و ضددین‌ چنین‌ جریانی‌ است‌.


 

   با گسترش‌ و غلبه‌ فراماسونری‌ در اروپا، این‌ جریان‌ توطئه‌گر که‌ در کالبد رژیم‌ حاکم‌ بر انگلستان‌ به‌ عنوان‌ کانون‌ قدرتمند استعماری‌ جهان‌ حلول‌ کرده‌ بود متوجه‌ هندوستان‌ و مشرق زمین‌ شد و همگام‌ با سپاهیان‌ استعماری‌ و میسیونرهای‌ مذهبی‌ به‌ تأسیس‌ لژ فراماسونری‌ در مشرق زمین‌ مبادرت‌ ورزیدند. با فتح‌ هر سرزمینی‌ بلافاصله‌ لژهای‌ فراماسونری‌ تأسیس‌ شد تا با تربیت‌ نیروهای‌ بومی‌ و نفوذ عوامل‌ خود در دستگاه‌ حاکمه‌ زمام‌ امور را در آن‌ سرزمینها به‌ دست‌ بگیرند. سابقه‌ ورود فراماسونری‌ به‌ ایران‌ به‌ سال‌ 1224 قمری‌ بازمی‌گردد. در این‌ سال‌ سرگور اوزلی‌ بارت‌ به‌ عنوان‌ سفیر انگلستان‌ به‌ همراه‌ میرزا ابوالحسن‌خان‌ ایلچی‌ سفیر یهودی‌زاده‌ ایران‌ در انگلستان‌ که‌ به‌ عنوان‌ اولین‌ ایرانی‌ وارد لژ فراماسونری‌ شده‌ بود به‌ ایران‌ آمد تا ضمن‌ انجام‌ مأموریتهای‌ سیاسی‌ به‌ تأسیس‌ نخستین‌ لژ فراماسونری‌ در ایران‌ مبادرت‌ نماید. گزارشها حاکی‌ از آن‌ است‌ که‌ وی‌ موفق‌ شده‌ تعداد زیادی‌ از اطرافیان‌ فتحعلی‌شاه‌ را وارد جرگه‌ فراماسونری‌ نماید. بعدها در 1275 قمری‌ میرزا ملکم‌خان‌ اولین‌ لژ فراماسونری‌ را تحت‌ عنوان‌ فراموشخانه‌ در تهران‌ تأسیس‌ می‌نماید که‌ فعالیت‌ آن‌ تا 1278 قمری‌ تداوم‌ می‌نماید.
     افشاگری‌ آیت‌الله‌ حاج‌ ملاعلی‌ کنی‌ بساط‌ قرارداد رویتر و فراموشخانه‌ ملکم‌ را جمع‌ کرده‌ و به‌ تکاپوی‌ علنی‌ فراماسونری‌ در ایران‌ خاتمه‌ می‌دهد. عضویت‌ تعداد زیادی‌ از دانش‌آموزان‌ دارالفنون‌ در فراموشخانه‌ ملکم‌ دست‌آورد خوبی‌ برای‌ جریان‌ فراماسونری‌ بود که‌ سعی‌ داشت‌ از طریق‌ جذب‌ نخبگان‌ اداره‌ کشور را به‌ دست‌ بگیرد. فراموشخانه‌ ملکم‌ با توجه‌ به‌ ماهیت‌ غیردینی‌ این‌ جمعیت‌ و اباحی‌گری‌ حاکم‌ بر آن‌ کانونی‌ بود برای‌ تجمع‌ گروههای‌ مختلف‌ بابی‌، بهایی‌، صوفیه‌، طبیعی‌ مسلک‌ و... که‌ حاکمیت‌ قاجار و روحانیت‌ شیعه‌ را سد بزرگی‌ در مقابل‌ تحقق‌ خواسته‌های‌ نامشروع‌ خود می‌دانستند. با ترور ناصرالدین‌شاه‌ قاجار و روی‌ کار آمدن‌ مظفرالدین‌شاه‌ فرصت‌ مناسبی‌ برای‌ گروههای‌ ماسونی‌ و  فرقه ضاله‌ جهت‌ گسترش‌ تشکیلاتی‌ آنها فراهم‌ شد. انجمن‌ اخوت‌ و جامع‌ آدمیت‌ دو تشکلی‌ بودند که‌ در خلال‌ سالهای‌ سلطنت‌ مظفرالدین‌شاه‌ فعالیت‌ گسترده‌ای‌ داشتند. این‌ دو تشکل‌ بعدها محمل‌ مناسبی‌ شدند برای‌ تشکیل‌ انجمنهای‌ مخفی‌ که‌ اعضای‌ اصلی‌ آن‌ را فراماسونها تشکیل‌ می‌دادند. محمود عرفان‌ از اعضای‌ لژ مهر در مقاله‌ای‌ که‌ در مجله‌  یغما  منتشر شد و از نقش‌ فعال‌ ماسونها در مشروطیت‌ این‌ چنین‌ یاد می‌کند:
 تاریخ‌ فراماسونها در ایران‌ با تاریخ‌ مشروطیت‌ ما بی‌ارتباط‌ نیست‌... نه‌ تنها فراماسونها مستقیماً در مشروطیت‌ دخالت‌ داشتند بلکه‌ انجمنهای‌ فرعی‌ و وابسته‌ آنها که‌ شکل‌ ظاهریشان‌ شباهتی‌ با سازمانهای‌ ماسونی‌ نداشتند نیز علناً در مشروطیت‌ دخالت‌ داشتند که‌ از همه‌ مهم‌تر انجمن‌ اخوت‌ را می‌توان‌ نام‌ برد.
)1(
    تحولات‌ ایران‌ در آغاز دهه‌ دوم‌ هزاروسیصد قمری‌ شتاب‌ بیشتری‌ گرفت‌. نفوذ زایدالوصف‌ بیگانگان‌ و عوامل‌ آنها در ایران‌ و شدت‌ یافتن‌ اعمال‌ بی‌رویه‌ مستبدین‌ دلسوزان‌ این‌ کشور را به‌ چاره‌اندیشی‌ اساسی‌ واداشت‌. نجات‌ ایران‌ در گرو محدود کردن‌ قدرت‌ حاکمین‌ و سد نفوذ بیگانگان‌ بود. علمای‌ ایران‌ در همین‌ راستا اعتراضاتی‌ را نسبت‌ به‌ اعمال‌ بی‌رویه‌ قدرت‌ اظهار داشتند که‌ با حمایت‌ مردم‌ مواجه‌ شده‌ حرکت‌ حساب‌ شده‌ روحانیت‌ با طرح‌ عدالتخانه‌ ایجاد تغییرات‌ در ساختار سیاسی‌ کشور را هدف‌ گرفته‌ و مردم‌ را به‌ صحنة‌ مبارزه‌ای‌ اصولی‌ کشانده‌ بود. منورالفکران‌ غربگرا و اعضای‌ مجامع‌ ماسونی‌ که‌ فقط‌ در جمع‌ محدود خود قدرت‌ بسیج‌گری‌ داشتند از زمینة‌ به‌ وجود آمده‌ نهایت‌ استفاده‌ را کرده‌ و با نفوذ در صفوف‌ نهضت‌ و تند کردن‌ سیر نهضت‌ کنترل‌ آن‌ را به‌ دست‌ گرفتند. اوج‌ این‌ تحرک‌ را در ترتیب‌ دادن‌ تحصن‌ در سفارت‌ انگلیس‌ مشاهده‌ می‌کنیم‌ که‌ اعضای‌ افراطی‌ مجامع‌ ماسونی‌ نظیر اردشیرجی‌ و حیدرخان‌ عمواوغلی‌ صحنه‌گردان‌ آن‌ بودند. با تند شدن‌ سیر تحولات‌ جامع‌ آدمیت‌ توسط‌ عناصر افراطی‌ انجمن‌ حقوق که‌ شعبه‌ای‌ از جامع‌ آدمیت‌ بود، دچار انشعاب‌ شد و انشعابیون‌ با کمک‌ معلمین‌ و مدیران‌ مدرسه‌ آلیانس‌ اسرائیلیت‌ که‌ جهت‌ آموزش‌ اطفال‌ یهودی‌ تأسیس‌ شده‌ بود اقدام‌ به‌ تأسیس‌ لژ بیداری‌ ایران‌ نمودند. مقدمات‌ تأسیس‌ لژ از 1323 آغاز و اعضا در ارتباط‌ تنگاتنگ‌ با هم‌ بودند. با امضای‌ فرمان‌ مشروطیت‌ زمینه‌ برای‌ فعالیت‌ لژ بهتر شد و لژ بیداری‌ در 1325 قمری‌ رسماً تأسیس‌ شد. دخالت‌ اعضای‌ لژ در تدوین‌ قانون‌ اساسی‌ بر اساس‌ قوانین‌ غربی‌ و ضدیت‌ آنان‌ با روحانیت‌ و اسلام‌ در کنار افراطی‌گری‌ ارگان‌ مطبوعاتی‌ فراماسونری‌ یعنی‌ روزنامه‌های‌  کوکب‌ دری،  صوراسرافیل‌ ، مساوات‌ ،  حبل‌المتین‌  و... و کانونهای‌ سیاسی‌ نظیر انجمن‌ غیبی‌، انجمن‌ بین‌الطلوعین‌، انجمن‌ ستار و... وضعیت‌ کشور را پس‌ از صدور فرمان‌ مشروطیت‌ دچار اغتشاش‌ و هرج‌ و مرج‌ کرد که‌ نهایتاً منجر به‌ تعطیلی‌ مجلس‌ و مشروطیت‌ شد. حضور فعال‌ اعضای‌ لژ بیداری‌ در زدوخوردهای‌ منجر به‌ تعطیلی‌ مجلس‌ حکایت‌ از آمادگی‌ اعضای‌ لژ برای‌ درگیری‌ داشت‌.   این‌ دخالت‌ بعدها پس‌ از فتح‌ تهران‌ نیز تداوم‌ پیدا کرد و تمامی‌ امور کشور در اختیار لژ بیداری‌ ایران‌ قرار گرفت‌. حضور گسترده‌ فراماسونها در مناصب‌ سیاسی‌، قضایی‌ و مجلس‌ حکایت‌ از غلبه‌ آنان‌ بر نهضت‌ مشروطیت‌ داشت‌. شهادت‌ حاج‌ شیخ‌ فضل‌الله‌ نوری‌، سید عبدالله‌ بهبهانی‌، شیخ‌ علی‌ فومنی‌ و انزوای‌ علمای‌ مشروطه‌خواه‌ نتیجه‌ قهری‌ این‌ غلبه‌ بود. نگاهی‌ به‌ اسناد لژ بیداری‌ ایران‌ سلطه‌ فراماسونها را بر ارکان‌ کشور و انحراف‌ نهضت‌ مشروطیت‌ کاملاً آشکار می‌سازد.)2(
 
 1- مجله یغماء سال دومء شماره 10 و 11ء 1328.
 2-  روزنامه ایرانء 19/2/74ء ص 12ء 31/3/74ء ص 12ء 21/4/74ء ص 12ء مجموعه اسناد منتشر نشده درباره لژ بیداری ایران.
http://alef.ir/content/view/294/62/

 نوشته شده توسط پژوهشگر در سه شنبه 89/2/14 و ساعت 9:36 عصر | نظرات دیگران()

شمس‌الدین‌ رحمانی‌

سید جمال‌الدین‌ اسد آبادی‌ و فراماسونری (بخش دوم)

اگر کسی‌ فراماسون‌ و عامل‌ انگلیس‌ باشد، غیرمنطقی‌ و غیر قابل‌ باور نیست‌ که‌ با انگلیسها دشمنی‌ کند، یعنی‌ می‌توان‌ باور کرد که‌ عامل‌ و مزدور انگسلتان‌ به‌ دستور ارباب‌ تظاهر به‌ مخالفت‌ با انگلستان‌ کند. اما اینکه‌ مزدور انگلستان‌ و عضو فراماسونری‌، صدای‌ «اتحاد اسلامی‌» بلند کند، به‌ هیچ‌ روی‌ پذیرفتنی‌ نیست‌ و کسانی‌ که‌ سید جمال‌ را عضو فراماسونری‌ می‌دانند متوجه‌ تناقض‌ این‌ مطلب‌ با داعیه وحدت‌ اسلامی‌ او نیستند. توضیح‌ مختصری‌ این‌ نکته‌ را روشن‌ می‌کند.

در قرن‌ نوزدهم‌، انگلستان‌ امپراطوری‌ بلامنازع‌ استعماری‌ در سراسر عالم‌ بود. اما مرکز ثقل‌ مستعمرات‌ انگلیس‌، هندوستان‌ بود که‌ درست‌ در مرکز سرزمین‌ اسلامی‌، پرجمعیت‌ترین‌ و پرمنفعت‌ترین‌ نقاط‌ عالم‌ بود. از سوی‌ دیگر انگلستان‌ در سیطره کامل‌ یهود واقع‌ شده‌ بود. در رأس‌ نظام‌ سرمایه‌داری‌ این‌ کشور روچیلد و یهودیهایی‌ از نوع‌ او بودن‌ و در رأس‌ نظام‌ سیاسی‌ این‌ مملکت‌ هم‌ دیزرائیلی‌ و جهودانی‌ از این‌ دست‌ قرار داشتند. سابقه دشمنی‌ یهود هم‌ با اسلام‌ بر کسی‌ پوشیده‌ نیست‌.

یهود و انگلستان‌ در اروپای‌ قرن‌ نوزده‌ با دو مانع‌ بزرگ‌ مواجه‌ بودند: یکی‌ روسیه تزاری‌ و دیگری‌ امپراطوری‌ عثمانی‌ و برای‌ این‌ هر دو قدرت‌، نقشه‌های‌ مفصلی‌ تنظیم‌ کردند که‌ آخرین‌ و مؤثرترین‌ آن‌ جنگ‌ جهانی‌ اول‌ بود که‌ منجر به‌ انهدام‌ هر دو شد. روسیه تزاری‌ ضد یهود تبدیل‌ شد به‌ اتحاد جماهیر شوروی‌ سوسیالیستی‌ با رهبری‌ قاطع‌ و کامل‌ یهود و با ایدئولوژی‌ ضد مذهبی‌؛ و امپراطوری‌ عثمانی‌ هم‌ تکه‌تکه‌ و قطعه‌قطعه‌ گردید، تا هم‌ بکلی‌ اندیشه اسلامی‌ از بین‌ برود و هم‌ فلسطین‌ برای‌ حضور صهیونیستها در آن‌ آماده‌ شود. انگلستان‌ یهودی‌زده ابرقدرت‌ استعماری‌ قرن‌ نوزده‌ برای‌ مواجهه‌ با دنیای‌ اسلام‌ یک‌ طرح‌ و برنامه دقیق‌ و حساب‌شده‌ تنظیم‌ و طراحی‌ کرده‌ بود. در چنین‌ طرح‌ و برنامه‌ای‌ برای‌ کشورهای‌ اسلامی‌ مهلکترین‌ و خطرناکترین‌ مسئله‌، تفرقه‌ و چند دستگی‌؛ و بزرگترین‌ مانع‌ انجام‌ مقاصد یهود و انگلیس‌، بیداری‌ اسلامی‌ و حرکت‌ اعتقادی‌ ـ سیاسی‌ وحدت‌ اسلامی‌ بود.

نحوه عمل‌ انگلستان‌ در خود هندوستان‌ شایان‌ توجه‌ فوق العاده‌ است‌. هندوستان‌ در قرون‌ 11 تا 13 هجری‌ ـ معادل‌ شانزده‌ و هفده‌ میلادی‌ ـ تحت‌ سیطره حکومت‌ مسلمانان‌ مغولی‌ و یک‌ کشور اسلامی‌ کامل‌ بود با فرهنگ‌ و تمدنی‌ غنی‌ و سرشار از عمق‌ و معنویت‌. انگلستان‌ سالیان‌ دراز و با تمهیدات‌ فراوان‌ و بیش‌ از همه‌ با ایجاد تفرقه‌ و برادرکشی‌ عاقبت‌ خود را به‌ درون‌ سرزمین‌ اسلامی‌ هند کشاند و با کوشش‌ و تلاش‌ فوق العاده‌، علاوه‌ بر استثمار وحشیانه‌ و غیر قابل‌ تصور که‌ همه خون‌ این‌ سرزمین‌ اسلامی‌ را مکید، با همه توان‌ زمینه‌های‌ تضعیف‌ و بلکه‌ نابودی‌ اسلام‌ را در این‌ مملکت‌ فراهم‌ آورد تا جایی‌ که‌ وقتی‌ به‌ ضرورت‌ اوضاع‌ و احوال‌ بین‌المللی‌ قرار شد، کم‌کم‌ مستعمره‌ها ـ و منجمله‌ هند ـ مستقل‌ شوند، آن‌ را به‌ هندوها تحویل‌ داد و از هند مسلمان‌، یک‌ سرزمین‌ بت‌پرست‌ فقیر و عقب‌افتاده‌ و یک‌ مشت‌ مسلمان‌ بیچاره‌ و ذلیل‌ باقی‌ گذاشت‌. این‌، وضع‌ و حال‌ انگلیس‌ در تمامی‌ قرن‌ نوزده‌ میلادی‌ بود. رابطه سید جمال‌الدین‌ با این‌ ابرقدرت‌ استعماری‌ چگونه‌ بود؟

«سید، انگلستان‌ را نه‌تنها قدرتی‌ استعماری‌ بلکه‌ دشمن‌ صلبی‌ مسلمانان‌ می‌دانست‌ و معتقد بود که‌ هدف‌ انگلستان‌ نابودی‌ اسلام‌ است‌، چنانکه‌ یک‌ بار نوشت‌ که‌ انگلستان‌ از آن‌ رو دشمن‌ مسلمانان‌ است‌ که‌ اینان‌ از دین‌ اسلام‌ پیروی‌ می‌کنند… سید جمال‌الدین‌ دشمن‌ انگلیس‌ بود و تا می‌توانست‌ به‌ انگلیس‌ بد و بیراه‌ می‌گفت‌: چون‌ انگلیس‌ را خوب‌ می‌شناخت‌ و از دست‌ آنها در افغانستان‌ و هند و مصر و ایران‌ و پاریس‌ سختیها کشیده ‌ بود…» (7)

از سوی‌ دیگر گمان‌ نمی‌رود کسی‌ بین‌ تشکیلات‌ فراماسونری‌ و انگلستان‌ و یهود، جدایی‌ و انفصال‌ قائل‌ باشد. اینها همه‌ یک‌ واحدند، گیریم‌ با جلوه‌ها و برخوردهای‌ متفاوت‌. فراماسونری‌ از ابتدا که‌ در انگلستان‌ ایجاد شد، همیشه‌ در جهت‌ منافع‌ یهود و انگلستان‌ در سراسر جهان‌ عمل‌ کرده‌ است‌ و با این‌ وصف‌ به‌ هیچ‌ روی‌ نمی‌توان‌ قبول‌ کرد که‌ شخصی‌ عامل‌ و مزدور فراماسونری‌ باشد، ولی‌ از بیخ‌ و بن‌ با حیات‌ و هستی‌ انگلستان‌ و فراماسونری‌ و یهود در تباین‌ و تضاد باشد. در واقع‌ تنها همین‌ کوشش‌ برای‌ وحدت‌ اسلامی‌ و بیداری‌ اسلامی‌؛ برای‌ سید جمال‌الدین‌ اسدآبادی‌ کافی‌ است‌ که‌ او را از هرگونه‌ اتهام‌ فراماسون‌ بودن‌ و انگلیسی‌ بودن‌ مبرا سازد و با این‌ وصف‌ به‌ هیچ‌وجه‌ نمی‌توان‌ قبول‌ کرد که‌ انگلیس‌ و فراماسونری‌ به‌ یک‌ عامل‌ خود بگوید: تو بلوا راه‌ بینداز و سر و صدا درست‌ کن‌ و این‌ کارها را با عنوان‌ «اتحاد اسلامی‌» بکن‌. بخصوص‌ که‌ در آن‌ روزگار هیچ‌ حرکت‌ اسلامی‌ در مصر یا کشورهای‌ اسلامی‌ دیگر نبوده‌ که‌ خیال‌ کنیم‌ این‌ تدبیر برای‌ پیشگیری‌ یا کنترل‌ بوده‌ است‌. مهمترین‌ چیزی‌ که‌ از سید جمال‌ برای‌ دستگاه‌ فراماسونری‌ و استعمار انگلیس‌ موجب‌ خطر بوده‌ همین‌ اتحاد اسلامی‌ بوده‌ و به‌ نظر می‌رسد که‌ تمام‌ کوشش‌ آنها برای‌ خدشه‌دار کردن‌ سید جمال‌ و حرف‌ و حرکتش‌، برای‌ رسیدن‌ به‌ این‌ نکته‌ بوده‌ که‌ مردم‌ باور کنند، اتحاد اسلامی‌ نه‌ شدنی‌ است‌ و نه‌ فایده‌ای‌ دارد و اصلاً کسی‌ در این‌ باره‌ کاری‌ هم‌ نکرده‌ است‌.

یحیی‌ دولت‌آبادی‌، از فراماسونهای‌ جا افتاده‌، می‌کوشد نشان‌ دهد که‌ اتحاد اسلامی‌ نه‌ یک‌ اعتقاد اصولی‌ اسلامی‌، بلکه‌ یک‌ حرکت‌ سیاسی‌ بوده‌ است‌. او می‌نویسد «سلطان‌ عثمانی‌ به‌ خیال‌ افتاده‌ است‌ برای‌ پیشرفت‌ مقاصد سیاسی‌ خود، فرق مختلف‌ اسلامی‌ را با یکدیگر متحد نموده‌، به‌ این‌ وسیله‌ مقام‌ خلافت‌ را مقتدر ساخته‌ در مقابل‌ تجاوزات‌ دول‌ مسیحی‌ به‌ قوت‌ اتحاد اسلام‌ ایستادگی‌ نماید. سلطان‌ در پیشرفت‌ این‌ مقصد وجود سید را لازم‌ دانسته‌...» (8) در حالی‌ که‌ سالها قبل‌ از اینکه‌ سلطان‌ عثمانی‌ به‌ این‌ خیال‌ بیفتد، سید جمال‌ برای‌ تحقق‌ آن‌ کوشیده‌ بود.

حسین‌ دانش‌ اصفهانی‌، که‌ از نوشته‌اش‌ غربزدگی‌ و اندیشه‌ها و باورهای‌ فراماسونری‌ می‌بارد می‌نویسد: «سید، یک‌ امر حتمی‌الوقوع‌ را (تخریب‌ سلطنت‌ مستبد ناصرالدین‌ شاه‌ و تجدد و آزادی‌) در ایران‌ کرد و راه‌ را برای‌ ملت‌ ایران‌ کوتاه‌تر نمود، والا سیاست‌ اتحاد دول‌ اسلام‌ که‌ سید آن‌ را سی‌ سال‌ پیش‌ از این‌ وجهه عزیمت‌ خود قرار داده‌ بود، امروز دیگر باطل‌ و منسوخ‌ است‌ و هیچ‌یک‌ از ملل‌ شرق اکنون‌ امیدوار عود چنین‌ سیاستی‌ نیست‌ و همه‌ می‌دانند که‌ امتداد و دوام‌ هستی‌ هر ملتی‌ اکنون‌ بسته‌ به‌ ثبات‌ و دوام‌ نیروی‌ زندگی‌ آن‌ است‌ در طرق تمدن‌ و تکامل‌ با نگاه‌ داشتن‌ زبان‌ و آداب‌ و عواید پسندیده خود. ره‌ چنان‌ رو که‌ رهروان‌ رفتند.» (9)

اسماعیل‌ رائین‌ که‌ دشمنی‌ او با سید جمال‌ و نیز مخالفتش‌ با روحانیت‌ مشهود است‌ می‌نویسد:

«سید جمال‌الدین‌ ادعا می‌کرده‌ که‌ منظورش‌ از تشکیل‌ لژ انجمن‌ وطنی‌ مصر 1 ـ ایجاد اتحاد و روح‌ صمیمیت‌ مابین‌ ملل‌ و قبایل‌ اسلامی‌. 2 ـ کم‌ کردن‌ نفوذ علماء سودجو که‌ به‌ واسطه‌ اعمال‌ نامشروع‌ خود اسباب‌ ذلت‌ مسلمین‌ را در دنیا فراهم‌ کرده‌اند؛ بوده‌ است‌. بنا به‌ ادعای‌ نویسنده کتاب‌ مردان‌ نامی‌ شرق «اعضاء آن‌ مجلس‌ هم‌قسم‌ شدند که‌ دامنه کار خود را بگیرند و به‌ نتیجه‌ قطعی‌ که‌ همانا عملی‌ نمودن‌ نقشه‌ سید بود، برسند تا شاید بدین‌ وسیله‌ سیاست‌ دول‌ اجنبی‌ را در مصر زمین‌ زده‌، مسلمین‌ شرق را از ذلت‌ و خواری‌ نجات‌ دهند» (10) و بعد برای‌ اینکه‌ هرگونه‌ اندیشه اتحاد اسلامی‌ را غیرعملی‌ نشان‌ دهد، (رائین‌) در چند صفحه‌ بعد می‌گوید: «میرزا محمد قمی‌ رئیس‌ جامع‌التقریب‌ مذاهب‌ اسلامی‌ که‌ به‌ سالها مقیم‌ قاهره‌ بود و جمعیت‌ دارالتقریب‌ مذاهب‌ اسلامی‌ را در آن‌ شهر تشکیل‌ داده‌ و همان‌ راه‌ سید جمال‌الدین‌ یعنی‌ نزدیک‌ کردن‌ شیعه‌ و سنی‌ را تعقیب‌ می‌کند...» (11)

ـ مهدیقلی‌ هدایت‌ می‌نویسد: «سید جمال‌... تلاش‌ بی‌اندازه‌ می‌کرده‌ است‌ به‌ مقامی‌ برسد... بالفرض‌ در مصر انقلاب‌ می‌شد مصر به‌ روز بدتری‌ می‌افتاد. ظاهراً سید از اتحاد اسلام‌ سخن‌ می‌گفت‌. نادر با همه قدرتی‌ که‌ داشت‌ اتحاد اسلام‌ را عنوان‌ نموده‌ و به‌ جایی‌ نرسیده‌، اتحاد و اتفاق دو کلمه بدبختند... عنوان‌ اتحاد اسلام‌ هم‌ برای‌ خدمتی‌ بود به‌ عبدالحمید دشمن‌ ناصرالدین‌ شاه‌.» (12)

ـ مخبرالسلطنه هدایت‌ می‌نویسد: «اتحاد اسلام‌ که‌ مرام‌ سید بود، معنی‌ ندارد.» (13)

ـ خان‌ ملک‌ ساسانی‌ فکر اتحاد اسلامی‌ را کار انگلستان‌ می‌داند! «در سال‌ 1302 مستر بلنت‌ (سیاستمدار معروف‌ انگلیسی‌ وزیر هندوستان‌) پس‌ از مراجعت‌ از هندوستان‌ به‌ خیال‌ اتحاد اسلام‌ افتاده‌ سید را از پاریس‌ به‌ لندن‌ دعوت‌ کرد. مشارالیه‌ سه‌ ماه‌ در خانه بلنت‌ مهمان‌ بود.» (14)

ـ ولی‌الله یوسفیه‌ هم‌ عین‌ همین‌ حرف‌ را تکرار می‌کند: «این‌ سیاستمداران‌ معروف‌ عبارت‌ بودند از: سر دراماندولف‌، سالزبوری‌ و... نتیجه مذاکرات‌ سه‌ ماه‌ جمال‌الدین‌ با سه‌ سیاستمدار معروف‌ انگلستان‌ بر این‌ امر منتهی‌ گردید که‌ جمال‌الدین‌ «اتحاد اسلامی‌» را در میان‌ ملل‌ اسلامی‌ به‌ وجود آورد.» (15)

این‌ آقایان‌ تاریخ‌نویس‌ و تحلیلگر از خودشان‌ نمی‌پرسند که‌ آخر انگلیس‌ برای‌ چه‌ به‌ فکر اتحاد اسلامی‌ می‌افتد؟ و گویی‌ یادشان‌ می‌رود که‌ کوشش‌ سید جمال‌ برای‌ اتحاد اسلام‌ سالها قبل‌ از این‌ بوده‌ و تلاش‌ انگلیس‌ برای‌ انحراف‌ این‌ نهضت‌ و بدنامی‌ سید بوده‌ است‌.

ولی‌الله یوسفیه‌ از قماش‌ نویسندگانی‌ است‌ که‌ با روحانیون‌ بشدت‌ مخالفت‌ می‌کند و به‌ نظر می‌رسد که‌ اصلاً کتاب‌ سازمان‌ جهانی‌ فراماسونری‌ را نوشته‌ تا بتواند هرچه‌ می‌خواهد راجع‌ به‌ سید جمال‌الدین‌ بگوید، مثل‌ اینکه‌: علیرغم‌ نظر اکثر نویسندگان‌ که‌ سید جمال‌الدین‌ را خداپرست‌ می‌دانند، طبق‌ سندی‌ که‌ وجود دارد، او قبل‌ از ورود به‌ لژهای‌ سازمان‌ فراماسونری‌ نیز اعتقاد به‌ خدا را نداشته‌ است‌ و حتی‌ کسی‌ نماز خواندن‌ این‌ منادی‌ «اتحاد اسلامی‌ را ندیده‌ است‌.» (16) بعد هم‌ سید جمال‌ و ناصر و اتحاد اسلامی‌ اتحاد عربی‌ را همسان‌ و مرتبط‌ و از کارهای‌ فراماسونری‌ می‌داند: «جمال‌ عبدالناصر، رئیس‌ جمهور فقید مصر، که‌ تاریخ‌ آن‌ کشور را به‌ میل‌ و اراده خود تغییر داد و برای‌ ملت‌ مصر تاریخ‌آفرین‌ شد، بدون‌ توجه‌ به‌ سوابق‌ سازمان‌ فراماسونری‌ و موقعیت‌ سیاسی‌ آن‌ می‌خواست‌ «وحدت‌ اعراق ب‌» را با نفوذ و گسترش‌ لژها عملی‌ گرداند، همانطوری‌ که‌ جمال‌الدین‌ اسدآبادی‌ می‌خواست‌ به‌ توسط‌ لژها اتحاد اسلامی‌ را در میان‌ جوامع‌ اسلامی‌ به‌ وجود آورد.» (17)

--------------------------------

1. فراموشخانه‌ و فراماسونری‌ در ایران‌ ؛ اسماعیل‌ رائین‌؛ انتشارات‌ امیر کبیر؛ جلد اول‌: صفحه‌ 367

2. به‌ نقل‌ از جزوه‌ای‌ به‌ همین‌ نام‌؛ چاپ‌ سال‌ 1348؛ صفحه‌ 12

3. همان‌ مجموعه اسناد؛ صفحه 24. تعجب‌ است‌ که‌ عنوان‌ Le chikh... نشان‌ می‌دهد که‌ زبان‌ اصل‌ نوشته‌ فرانسه‌ بوده‌ است‌ و کلمه‌ «لژ» را به‌ جای‌ این‌ شکل‌ فرانسه‌ به‌ صورت‌ انگلیسی‌ «لوج‌» گفته‌ است‌.

4. این‌ لطیفه‌ را حجه الاسلام‌ آقای‌ سید حمید روحانی‌ اشاره‌ کردند.

5. خاطرات‌ سیاسی‌ میرزاعلی‌ خان‌ امین‌الدوله‌ ؛ به‌ کوشش‌ حافظ‌ فرمانفرماییان‌؛ سال‌ 1344؛ جلد یک‌؛ صفحه 44 و 145

6. گزارش‌ ایران‌ ، به‌ اهتمام‌ محمد علی‌ صوتی‌، سال‌ 1363، چاپ‌ دوم‌، صفحه‌ 14

7. بیدارگران‌ اقالیم‌ قبله‌ ؛ محمدرضا حکیمی‌؛ سال‌ 1356؛ جلد اول‌؛ صفحه‌ 12 و 3

8. حیات‌ یحیی‌ ، چاپ‌ سال‌ 1338؛ جلد اول‌؛ صفحه‌ 93

9. اسناد و مدارک‌ درباره سید جمال‌الدین‌ اسدآبادی‌ ، صفات‌الله جمالی‌، چاپ‌ سوم‌، سال‌ 1349، صفحه‌ 165 ـ جالب‌ اینکه‌ درست‌ در همین‌ ایام‌ فروغی‌ هم‌ همین‌ حرف‌ را می‌زند منتهی‌ نرم‌تر و رندانه‌تر رجوع‌ شود به‌ آیین‌ سخنوری‌؛ محمدعلی‌ فروغی‌؛ کتابخانه‌ دانش‌؛ سال‌ 1330 صفحه‌ 13

10. رائین‌ ؛ جلد 1، صفحه‌ 379

11. همان‌؛ 392

12. خاطرات‌ و خطرات‌ ؛ مهدیقلی‌ هدایت‌؛ چاپ‌ 2 سال‌ 1344؛ صفحه‌ 344

13. گزارش‌ ایران‌ : مخبرالسلطنه هدایت‌، صفحه 143

14. سیاستگران‌ دوره قاجار ؛ خان‌ ملک‌ ساسانی‌، جلد اول‌ سال‌ 1338، صفحه 352

15. سازمان‌ جهانی‌ فراماسونری‌ ، ولی‌الله یوسفیه‌؛ چاپ‌ سال‌ 1352؛ صفحه 352

16. همان‌؛ صفحه‌ 350 ـ سند نویسنده‌ نقل‌ قول‌ تقی‌زاده‌ از شخص‌ دیگری‌ است‌ که‌ او از حاج‌امین‌الضرب‌ نقل‌ کرده‌ که‌ در سفر مسکو دیده‌ که‌ سید نماز نمی‌خواند. یوسفیه‌ درباره سید جمال‌ 50 صفحه‌ مطلب‌ می‌نویسد، در حالی‌ که‌ دیگر فصول‌ کتابش‌ هرگز به‌ نیم‌ این‌ حجم‌ هم‌ نمی‌رسد.

17. همان‌؛ صفحه‌ 335

http://www.mosleheshargh.com/article.aspx?id=37


 نوشته شده توسط پژوهشگر در سه شنبه 89/2/14 و ساعت 9:32 عصر | نظرات دیگران()

شمس‌الدین‌ رحمانی‌

سید جمال‌الدین‌ اسد آبادی‌ و فراماسونری (بخش پایانی)

باید متوجه‌ بود که‌ ایجاد ناسیونالیسم‌ عربی‌ و تبدیل‌ اتحاد اسلامی‌ به‌ اتحاد عربی‌ خود وسیله مناسبی‌ بوده‌ است‌ تا خاطره اعتقاد به‌ وحدت‌ اسلامی‌ از بین‌ برود. حتی‌ ایجاد غیرمتعهدها هم‌ دقیقاً برای‌ کنترل‌ کردن‌ همین‌ اعتقاد و حرکت‌ بوده‌ است‌. سران‌ و بنیانگذاران‌ جنبش‌ عدم‌ تعهد، همه‌ به‌ نحوی‌ با دنیای‌ اسلام‌ و مسلمانانی‌ مرتبط‌ بودند. جمال‌ عبدالناصر، رهبر بزرگترین‌ کشور عرب‌ که‌ مستقیماً با اسرائیل‌ رودررو بود؛ تیتو رهبر کمونیست‌ کشوری‌ که‌ بزرگترین‌ اقلیت‌ مسلمان‌ را در اروپا داشت‌ (18) نهرو رهبر کشوری‌ که‌ بزرگترین‌ اقلیت‌ مسلمان‌ را در دنیا و در جهان‌ سوم‌ دارد و سوکارنو رهبر بزرگترین‌ کشور مسلمان‌.

شعار «غیرمتعهدها» هم‌ یعنی‌ عدم‌ تعهد نسبت‌ به‌ شرق با غرب‌، الگوگیری‌ از همان‌ شعار وحدت‌ اسلامی‌ است‌ که‌ نه‌ شرقی‌ و نه‌ غربی‌، درواقع‌ اگر قرار بود با این‌ فکر که‌ در میان‌ مهمترین‌ کشورهای‌ اسلامی‌ یا مرتبط‌ با مسلمانان‌، چهار کشور را انتخاب‌ کنند و مهمترین‌ شعار لازم‌ برای‌ آنها را هم‌ تعیین‌ کنند، آیا غیر از این‌ جمع‌ و غیر از این‌ راه‌ چیز دیگری‌ به‌ دست‌ می‌آمد؟ که‌ کاملاً هم‌ در اختیار و تحت‌ کنترل‌ استکبار باشد و اسمی‌ هم‌ از اسلام‌ در میان‌ نباشد.

در شورشها و انقلابات‌ مصر ـ که‌ سید جمال‌الدین‌ ایجاد کرده‌ بود ـ یک‌ مأمور انگلیسی‌ از یک‌ طرف‌ خطر بر باد رفتن‌ همه منافع‌ غرب‌ در جهان‌ اسلام‌ را خاطرنشان‌ می‌کند و از سوی‌ دیگر سید را به‌ سخنرانی‌ درباره نفی‌ خدا متهم‌ می‌نماید. نیمی‌ حقیقت‌ و نیمی‌ دروغ‌ تا درست‌ به‌ نقطه اصلی‌ قوت‌ سید جمال‌ حمله‌ کند و دیگران‌ اساساً و از بیخ‌ و بن‌ به‌ شعار اصلی‌ او که‌ در این‌ باره‌ به‌ وزیر خارجه انگلیس‌ فرستاده‌، علت‌ اخراج‌ او را (از مصر) انکار خدا و تظاهر علنی‌ در این‌ باره‌ دانسته‌ است‌: (گزارش‌ شماره 98؛ محرمانه‌ سیاسی‌ از قاهره‌ به‌ لندن‌، مورخ‌ 30 اگوست‌ 1879 بایگانی‌ عمومی‌ انگلستان‌» (19) و این‌ در حالی‌ است‌ که‌ «لرد کرومر مستشار مالیه‌ و مأمور سیاسی‌ انگلستان‌ در مصر... در جواب‌ نخست‌وزیر انگلستان‌» علت‌ اصلی‌ وحشت‌ انگلستان‌ از سید جمال‌ را شرح‌ می‌دهد:

«در خصوص‌ پیش‌ آمدن‌ این‌ اوضاع‌ ناگوار از طرف‌ عمال‌ دولت‌ قوی‌ شوکت‌ بریتانیا، به‌ هیچ‌ وجه‌ حرکتی‌ خلاف‌ سیاست‌ و ضد منافع‌ آن‌ دولت‌ به‌ ظهور نرسیده‌ و در این‌ قضیه‌ احدی‌ از مامورین‌ سیاسی‌ را نمی‌توان‌ مقصر دانست‌؛ چه‌ که‌ باعث‌ و سبب‌ اصلی‌ دست‌ از کار کشیدن‌ هشتاد نفر از مأموران‌ جدی‌ و زبردست‌ مصری‌ در ادارات‌ دولتی‌ و زمین‌ زدن‌ منافع‌ اقتصادی‌ حکومت‌ انگلیس‌ در این‌ مملکت‌ انعقاد انجمن‌ حزب‌الوطنی‌ بوده‌ است‌ و اگر یک‌ سال‌ دیگر مجمع‌ فوق الذکر در قاهره‌ برقرار بماند و مرد متنفذ تاریخی‌ و قائد مسلمین‌ آسیای‌ غربی‌ و مرکزی‌ و آفریقای‌ شمالی‌ درویش‌ ایرانی‌ سید جمال‌الدین‌ اسدآبادی‌ در این‌ مملکت‌ زیست‌ کند، گذشته‌ از اینکه‌ تجارت‌ و سیاست‌ بریتانیا در قاره آفریقا و سایر نقاط‌ شرق بالمْره‌ معدوم‌ می‌گردد، بلکه‌ ممکن‌ است‌ که‌ که‌ سراسر اروپا از عملیات‌ و پیشرفتهای‌ غیرمنتظره این‌ جمعیت‌ بی‌نظیر به‌ ارتعاش‌ آید.» (20)

بعد از این‌ سالها، هنگامی‌ که‌ سید جمال‌ به‌ اروپا می‌رود ارنست‌ رنان‌ ـ که‌ محصول‌ فکر و اندیشه اروپای‌ قرن‌ نوزدهم‌ است‌ ـ اسلام‌ و عمل‌ را در مقابل‌ یکدیگر می‌گذارد و طی‌ یک‌ سخنرانی‌ دین‌ اسلام‌ را مخالف‌ علم‌ قلمداد می‌کند. علی‌رغم‌ این‌ کج‌فهمی‌، اینکه‌ رنان‌ درباره اسلام‌ سخنرانی‌ می‌کند نشان‌دهنده آن‌ است‌ که‌ این‌ دین‌ در اروپا مطرح‌ شده‌ بوده‌ است‌ و سردمداران‌ رهبری‌ جوامع‌ اروپایی‌ لازم‌ می‌دیده‌اند که‌ با انواع‌ اتهامات‌ از خطر اشاعه اسلام‌ در اروپا جلوگیری‌ کنند و البته‌ وقتی‌ سید جمال‌الدین‌ به‌ این‌ سخنان‌ پاسخ‌ می‌دهد، سخنان‌ او را هم‌ تحریف‌ و مخدوش‌ کرده‌ و با تردید و تعلل‌ منتشر می‌کنند که‌ علم‌ و تجربه‌ اثبات‌ شود، نه‌ اسلام‌.

نکته‌ای‌ دیگر: کشتن‌ سید جمال‌ برای‌ انگلستان‌ کاری‌ بسیار آسان‌ می‌بوده‌، اما چرا آنها در این‌ راه‌ اقدامی‌ نکرده‌اند؟

قدرتهای‌ سیاسی‌ همیشه‌ این‌ حقیقت‌ را می‌دانند که‌ صاحبان‌ افکار را باید از نظر جسمی‌ زنده‌ نگه‌ داشت‌ و از نظر فکری‌ کشت‌. در مورد سید جمال‌ این‌ قاعده‌ آن‌ قدر آشکار بوده‌ که‌ در مقدمه «مجموعه اسناد و مدارک‌ درباره سید جمال‌الدین‌» می‌نویسد: او در سفرهای‌ دور و دراز خود، جز در پی‌ مقصود واحدی‌ نبوده‌ است‌ و آن‌ مقصود را که‌ عبارت‌ از آزاد و سربلند کردن‌ مسلمانان‌ بوده‌ است‌ از هر چیز برتر می‌دانسته‌ و در این‌ راه‌ از هیچگونه‌ فداکاری‌ و کوششی‌ خودداری‌ نمی‌کرده‌ است‌… ولی‌ سید جمال‌الدین‌ در همه‌ جا با نیرنگهای‌ عجیب‌ و غریبی‌ مواجه‌ شده‌ و دستهای‌ ناپیدایی‌ بر سینه او می‌زده‌ است‌. چنانکه‌ در هر مملکتی‌ او را با آغوش‌ باز و احترام‌ می‌پذیرفته‌اند و پس‌ از چندی‌ او را با ذلت‌ و مشقت‌ طرد می‌کرده‌اند و کسانی‌ را که‌ در حول‌ و حوش‌ او بوده‌اند به‌ عذاب‌ و شکنجه‌ و حبس‌ و تبعید می‌انداخته‌اند. اما تعلیمات‌ افکار تازه‌ و انقلابی‌ سید از لوح‌ ضمایر پاک‌ نمی‌شده‌ است‌ و اگر مدتی‌ یاران‌ او محکوم‌ به‌ خاموشی‌ می‌شده‌اند، در انتظار فرصت‌ می‌نشسته‌اند تا دوباره‌ کارهای‌ خود را از سر گیرند.» (21)

«یادداشتهایی‌ که‌ بعد از پنجاه‌ ـ شصت‌ سال‌ از آرشیو وزارت‌ خارجه‌ انگلستان‌ به‌ دست‌ می‌آید نشان‌ می‌دهد که‌ جاسوسهای‌ انگلیسی‌ در همه‌ جا، در اسلامبول‌، در پتروگراد، مصر، هند، غیره‌ و غیره‌، سید جمال‌الدین‌ را تعقیب‌ می‌کرده‌اند. خوب‌ با این‌ وصف‌ خود سید جاسوس‌ بوده‌ است‌؟ عجب‌ سخن‌ بی‌پایه‌ و بی‌مایه‌ای‌.» (22)

تلاش‌ جهانی‌ دستگاه‌ فراماسونری‌ برای‌ بدنام‌ کردن‌ سید جمال‌ و کشتن‌ شخصیت‌ روحانی‌ و علمی‌ و انقلابی‌ او ـ قبل‌ از کشتن‌ جسم‌ او ـ و بخصوص‌ کوشش‌ سازمان‌ یافته‌ و یکسان‌ در استقبال‌ و سپس‌ تهمت‌ و افترا، برای‌ آن‌ بود که‌ هم‌ او را مأیوس‌ و ناامید کنند و هم‌ ابتدا از او یک‌ موجود مشئوم‌ منفور بسازند، تا وقتی‌ که‌ به‌ دست‌ عوامل‌ مزدور او را مسموم‌ و شهید می‌کنند آب‌ از آب‌ تکان‌ نخورد و کسی‌ ناراحت‌ نشود. استعمار و بلکه‌ همه طواغیت‌ در تمامی‌ طول‌ تاریخ‌ می‌دانند که‌ اگر مرد صاحب‌ اندیشه‌ و بلندآوازه‌ و عالمی‌ را بکشند بلافاصله‌ با عنوان‌ «شهید» همچون‌ ذخیره معنویت‌ و مبارزه‌ به‌ جانشان‌ می‌افتد. آنها دقیقاً با سید همین‌ معامله‌ را کردند و اگر غیر از این‌ بود بسادگی‌ می‌توانستند او را از میان‌ بردارند.

و اما آخرین‌ مطلبی‌ که‌ ضروری‌ است‌ به‌ آن‌ توجه‌ کرد ـ و کمتر هم‌ به‌ آن‌ پرداخته‌ شده‌ است‌ ـ زندگی‌ ده‌ ساله سید جمال‌الدین‌ در افغانستان‌ است‌.

در شرح‌ زندگی‌ سید می‌نویسند که‌ او پس‌ از خروج‌ از نجف‌ اشرف‌ و مسافرت‌ به‌ ایران‌ و هند به‌ افغانستان‌ رفته‌ و چندین‌ سال‌ ـ تا 1285، یعنی‌ سن‌ سی‌ سالگی‌ ـ در افغانستان‌ زندگی‌ کرده‌ است‌. اما درباره این‌ دوره‌، چندان‌ حرف‌ و سخنی‌ گفته‌ نمی‌شود، در حالی‌ که‌ این‌ سئوالات‌ مطرح‌ است‌ که‌: اساساً چرا سید جمال‌ به‌ افغانستان‌ رفته‌؟ مگر در آنجا حوزه درسی‌ بوده‌؟ و در آنجا چه‌ آموخته‌ که‌ پس‌ از خروج‌، آن‌ همه‌ غوغا در جهان‌ درانداخته‌ است‌؟

خود سید، خود را «کابلی‌» و «افغانی‌» می‌نامیده‌ و این‌، نشانه دلبستگی‌ او به‌ آن‌ سرزمین‌ بوده‌ است‌ و این‌ علاقه‌ و دلبستگی‌ را در اشعاری‌ با چنان‌ شیفتگی‌ بیان‌ می‌کند که‌ تعجب‌آور است‌:

عهد کردم‌ گر ازین‌ ورطه غم‌ جان‌ ببرم‌ --- یکسره‌ سر به‌ در درگه‌ جانان‌ ببرم‌

پای‌کوبان‌ و غزل‌خوان‌ بدو صد وجدوطرب‌ --- خویشتن‌ را به‌ در دوست‌ به‌ قربان‌ ببرم‌

سینه خویش‌ کنم‌ چاک‌ و گریزان‌ و دوان‌ --- عرض‌ خود را به‌ در دوست‌ به‌ قربان‌ ببرم‌

گر بخارا بروم‌ کی‌ رهم‌ از بیم‌ هلاک‌ --- نیم‌ جانی‌ است‌ خدا را که‌ به‌ آسان‌ ببرم‌

گرچه‌ ره‌ پر خطر و منزل‌ مقصود بعید --- جان‌ از این‌ بادیه‌ با همت‌ نیکان‌ ببرم‌

سوخت‌ جان‌ و نیم‌ از دیو و دد ایرانی‌ --- رخت‌ بربندم‌ از این‌ ملک‌ و به‌ توران‌ ببرم‌

ببرم‌ خسته‌ و رنجور و فکار و غمگین‌ --- داد با تختگه‌ حضرت‌ سلطان‌ ببرم‌

گرنه‌ سلطان‌ بدهد داد دل‌ غمگینم‌ --- شکوه این‌ دل‌ صد پاره‌ به‌ یزدان‌ ببرم‌ (23)

***

...سوزش‌ عشق‌ آیدم‌ اندر نهان‌ --- شورش‌ عشاق از آن‌ می‌شود

شورش‌ من‌ ز عشق‌ نهانی‌ بود --- زان‌ همه‌ دم‌ در غلیان‌ می‌شود

پشه‌ اگر عشق‌ نورزد دمی‌ --- همچو یکی‌ پیل‌ دمان‌ می‌شود

عشق‌ بخارا کشدم‌ سو به‌ سو --- جانم‌ از آن‌ در طیران‌ می‌شود

تختگه‌ عشق‌ بود آن‌ دیار --- عشق‌ از آن‌ سوی‌ وزان‌ می‌شود

گر به‌ بخارا بروم‌ کی‌ رهم --- این‌ مرض‌ آخر یرقان‌ می‌شود

گر روم‌ از درد غم‌ آسوده‌ام --- ورنه‌ همینم‌ خفقان‌ می‌شود

هر که‌ دمی‌ سوی‌ بخارا گذشت --- تا به‌ ابد دل‌ نگران‌ می‌شود

هرکه‌ بود پیشه او عاشقی‌ --- خوش‌دل‌ از اینجا به‌ جنان‌ می‌شود (24)

به‌ نظر می‌رسد که‌ سید جمال‌الدین‌ در آنجا استاد و مرادی‌ داشته‌ است‌ که‌ از نظر روحی‌ سخت‌ به‌ او وابسته‌ بوده‌ است‌ و درهرحال‌ این‌ منطقه‌ با اسمهای‌ بخارا، کابل‌، افغانستان‌، توران‌،... منطقه وسیعی‌ است‌ که‌ نقش‌ عظیمی‌ در تاریخ‌ اسلام‌ داشته‌ است‌. وقایعی‌ که‌ در این‌ منطقه‌ گذشته‌، آثار شگرفی‌ در تمامی‌ تاریخ‌ ایجاد کرده‌ است‌. در افغانستان‌ هیچگاه‌ هیچ‌ نیروی‌ خارجی‌ نتوانسته‌ است‌ بماند. افغانستان‌ در قرن‌ اخیر یکی‌ از مراکز توسعه‌ و ترویج‌ تریاک‌ بوده‌ است‌، یعنی‌ استعمار نمی‌توانسته‌ است‌ به‌ زور این‌ منطقه‌ را مهار کند که‌ به‌ تریاک‌ متوسل‌ شده‌ است‌.

در روزگار ما هم‌، بلافاصله‌ پس‌ از پیروزی‌ انقلاب‌ اسلامی‌ در ایران‌، شوروی‌ به‌ افغانستان‌ حمله‌ کرد ـ که‌ قطعاً بدون‌ موافقت‌ آمریکا و غرب‌ نبوده‌ است‌ ـ ولی‌ بعد از قطعنامه 598 و بدون‌ هیچ‌ توفیقی‌، از افغانستان‌ خارج‌ می‌شوند. اینها همه‌ اهمیت‌ فوق العاده این‌ سرزمین‌ را نشان‌ می‌دهد.

اکنون‌ تاریخ‌ افغانستان‌ را در همین‌ دورانی‌ که‌ سید جمال‌ مشغول‌ فعالیت‌ و مبارزه‌ بوده‌ است‌، به‌ اختصار مرور می‌کنیم‌:

«در قرن‌ 19 میلادی‌ افغانستان‌ معرکه مبارزه‌ روسیه‌ و بریتانیا گردید. بریتانیا که‌ پیشرفت‌ روسیه‌ را در افغانستان‌ برای‌ هند خطرناک‌ می‌دید درصدد تأسیس‌ یک‌ خط‌ دفاعی‌ در ماوراء رود سند برآمد و در 1839 م‌ (1254 ه .ق ) (سال‌ تولد سید جمال‌) بریتانیاییها به‌ عنوان‌ حمایت‌ از شجاع‌الملک‌ سید وزایی‌ به‌ افغانستان‌ تاختند و قندهار و کابل‌ را اشغال‌ کردند. ولی‌ به‌ علت‌ مخالفتهای‌ قبایل‌ محلی‌ مجبور به‌ بازگشت‌ شدند.

قوای‌ بریتانیا در راه‌ برگشتن‌ به‌ هند به‌ دست‌ قبایل‌ افغانستان‌ مقتول‌ گردید و فقط‌ یک‌ تن‌ از آنها جان‌ سالم‌ به‌ در برد و کمی‌ بعد اولین‌ جنگ‌ افغانستان‌ و بریتانیا پایان‌ یافت‌. (به‌ نظر می‌رسد جان‌ مایه داستان‌ کیپلینگ‌ ـ که‌ در سطور بعد به‌ آن‌ اشاره‌ خواهیم‌ کرد ـ همین‌ قضیه‌ باشد) و دوست‌ محمدخان‌ افغان‌ که‌ با بریتانیا سازش‌ کرده‌ بود فرمانروایی‌ یافت‌ (احتمالاً این‌ «سازش‌» را انگلیسها خود ساخته‌اند تا فضاحت‌ شکست‌ خفت‌بارشان‌ را بپوشانند)... دوست‌ محمدخان‌ مؤسس‌ واقعی‌ سلسله بارکزایی‌ در سال‌ 1250 خود را امیر خواند. در زمان‌ او سپاه‌ ایران‌ به‌ هرات‌ حمله‌ برد، اما به‌ تسخیر آن‌ کامیاب‌ نشد. او با سیخها (سیکها) همواره‌ در جنگ‌ بود و کشمکش‌ وی‌ با بریتانیا منجر به‌ اولین‌ جنگ‌ افغانستان‌ و برتیانیا گردید (1839 تا 1842) حدود افغانستان‌ کنونی‌ کمابیش‌ در دوره او مشخص‌ شد و وی‌ را می‌توان‌ بانی‌ دولت‌ افغانستان‌ شمرد. او در سال‌ 1279 ه .ق = 1863 م‌. وفات‌ کرده‌ است‌.

(در این‌ موقع‌ سید جمال‌الدین‌ حدود چهار پنج‌ سال‌ در افغانستان‌ بود و تا 5 سال‌ دیگر هم‌ در آنجا مانده‌ است‌)... جانشینان‌ او به‌ ترتیب‌ عبارتند از شیرعلی‌ خان‌، محمد یعقوب‌ خان‌، عبدالرحمن‌ خان‌، حبیب‌الله خان‌، امان‌الله خان‌، نادرشاه‌، محمد ظاهر شاه‌... در زمان‌ امارت‌ شیرعلی‌ خان‌ پسر دوست‌ محمد خان‌ دومین‌ جنگ‌ افغانستان‌ و بریتانیا ـ 1878 ـ 1880 ـ آغاز شد (در این‌ هنگام‌ سید جمال‌ در مصر بوده‌ است‌.) و با جلوس‌ عبدالرحمن‌ خان‌ پایان‌ یافت‌...» (25) سید جمال‌الدین‌ درباره همین‌ عبدالرحمن‌ خان‌ می‌گوید که‌ او بزرگترین‌ دشمن‌ انگلیسهاست‌. (26)

اما یک‌ سند بسیار شگفت‌آور، داستانی‌ است‌ که‌ رادیار کیپلینگ‌ نوشته‌ است‌ به‌ نام‌ «مردی‌ که‌ می‌خواست‌ شاه‌ شود». کیپلینگ‌ نویسنده امپریالیست‌ انگلیسی‌ و ساکن‌ هندوستان‌ یکی‌ از نویسندگان‌ بسیار مهم‌ انگلیسی‌ و در جریان‌ اندیشه‌ و فرهنگ‌ غرب‌ بسیار مؤثر است‌. او فراماسون‌ است‌ و از معدود فراماسونهایی‌ است‌ که‌ هم‌ خود و هم‌ دیگران‌ به‌ آن‌ تصریح‌ دارند:

در سال‌ 1907 جایزه نوبل‌ ادبیات‌ به‌ او به‌ عنوان‌ اولین‌ نویسنده انگلیسی‌ برنده نوبل‌ تعلق‌ گرفت‌. داستان‌ «مردی‌ که‌ می‌خواست‌ شاه‌ شود» ـ که‌ درباره فعالیتهای‌ فراماسونری‌ و مأموران‌ انگلیسی‌ در افغانستان‌ است‌، در سال‌ 1888 نوشته‌ شده‌ است‌ ـ یعنی‌ حدود بیست‌ سال‌ پس‌ از خروج‌ سید جمال‌ از افغانستان‌ و هشت‌ سال‌ پس‌ از دومین‌ جنگ‌ انگلستان‌ با افغانستان‌ و 46 سال‌ بعد از اولین‌ جنگ‌، همان‌ که‌ زمینه داستان‌ شده‌ است‌ و سه‌ سال‌ قبل‌ از واقعه تحریم‌ تنباکو ـ این‌ داستان‌ درباره دو نفر مأمور انگلیسی‌ است‌ که‌ از هندوستان‌ به‌ منطقه‌ای‌ در افغانستان‌ به‌ نام‌ کافرستان‌ می‌روند و می‌کوشند با جادوگری‌ و تحمیق‌ مردم‌ فرمانروای‌ آنها شوند و به‌ کمک‌ نیروی‌ آنها بر قبایل‌ اطراف‌ پیروز شوند و از آنجا کم‌کم‌ دامنه‌ و وسعت‌ سیطره‌ و سلطه خود را گسترش‌ داده‌ و بر تمام‌ منطقه‌ مسلط‌ شوند. که‌ البته‌ نمی‌شود و یکی‌ از آنها به‌ سختی‌ کشته‌ شده‌ و دیگری‌ رها می‌شود تا خبر داستان‌ را به‌ نویسنده داستان‌ برساند.

آیا نوشتن‌ این‌ داستان‌ به‌ وسیله نویسنده مشهور و مقتدر انگلیسی‌؛ عکس‌العمل‌ فعالیتهای‌ وسیع‌ سید جمال‌الدین‌ و احساس‌ خطر از خیزش‌ اسلامی‌ نبوده‌ است‌؟ چرا بسیاری‌ از نویسندگان‌ ایرانی‌، قبل‌ از غوغای‌ فراماسون‌ بودن‌ سید جمال‌ بشدت‌ کوشیده‌اند که‌ اثبات‌ کنند او افغانی‌ نبوده‌، بلکه‌ اسدآبادی‌ و همدانی‌ بوده‌ است‌ و هرگز نپرسیدند که‌ او در افغانستان‌ چه‌ می‌کرده‌ است‌؟ آیا اینها برای‌ رد گم‌ کردن‌ و بریدن‌ ارتباطها و گسستن‌ اتصالها نبوده‌ است‌؟ چرا درست‌ به‌ موازات‌ کوشش‌ محققان‌ ایرانی‌ در اثبات‌ ایرانی‌ بودن‌ سید جمال‌، شاه‌ تریاک‌ فروش‌ افغانستان‌ جسد سید را از ترکیه‌ به‌ افغانستان‌ منتقل‌ کرد تا زیارتگاه‌ شود؟ آیا مقصود ایجاد درگیریهای‌ ناسیونالیستی‌ بین‌ ایرانی‌ و افغانی‌ و از بین‌ بردن‌ وحدت‌ مسلمانان‌ با نام‌ سید جمال‌الدین‌ نبوده‌ است‌؟

جمع‌بندی‌ و نتیجه‌گیری‌: به‌ نظر نگارنده‌ حکایت‌ زندگی‌ سید جمال‌ این‌ گونه‌ است‌ که‌ او در جوانی‌، با هوشی‌ سرشار و شجاعتی‌ فوق العاده‌ و همتی‌ والا و نیز با تحصیلاتی‌ خوب‌ و پایه‌ای‌ استوار و محکم‌ و با شور بزرگی‌ که‌ در سر داشته‌، به‌ اختیار یا به‌ تقدیر و یا به‌ امر استادان‌ روحانیش‌، راهی‌ افغانستان‌ شده‌ و در آنجا حقیقت‌ وجودی‌ و ماهیت‌ انگلستان‌ را دریافته‌ و راه‌ مبارزه‌ با آن‌ را انتخاب‌ کرده‌ و سپس‌ با همتی‌ بلند، اما با دستی‌ خالی‌، یک‌ تنه‌ تصمیم‌ به‌ مبارزه‌ می‌گیرد. هند و ایران‌ و عثمانی‌ و مصر و اروپا و... را درنوردیده‌ و به‌ هر جا رسیده‌ شور و غوغا برپا کرده‌ و همه تلاش‌ خود را صرف‌ بیداری‌ و وحدت‌ و اتحاد اسلامی‌ و یکپارچگی‌ ملتهای‌ مسلمان‌ کرده‌ است‌.

هنگامی‌ که‌ انگلستان‌ و فراماسونری‌ می‌بینند که‌ رشته کار از دستشان‌ به‌ در رفته‌، ابتدا می‌کوشند تا او را کاملاً بدنام‌ کنند و از آنجا که‌ سید راه‌ فساد و فحشا و شهوات‌ را بر روی‌ خود بسته‌ بوده‌، با اتهام‌ و ایجاد شبهه‌ و تردید و خلاصه‌ به‌ هر نحو ممکن‌ او را در اذهان‌ مردم‌، خودخواه‌ و مقام‌پرست‌ و عامل‌ بیگانه‌ و بی‌دین‌ می‌خوانند و عاقبت‌ هم‌ مسمومش‌ می‌کنند. اما چون‌ از سایه‌اش‌ هم‌ می‌ترسیده‌اند و در انقلاب‌ مشروطیت‌ نفوذ او و راه‌ و حرکت‌ و مقاومت‌ مبارزه‌ علمای‌ شبیه‌ او را می‌بینند، تصمیم‌ می‌گیرند که‌ خاطره‌اش‌ را نیز مغشوش‌ و مخدوش‌ کنند؛ و طبعاً یکی‌ از بهترین‌ راه‌ها، اتهام‌ «فراماسون‌ بودن‌» اوست‌. ابتدا با نقل‌ قول‌ و می‌گویند و شنیده‌ شده‌ و... و بعد هم‌ با جعل‌ سند و... خلاصه‌ چنان‌ می‌کنند که‌ نتوان‌ فهمید او کیست‌ و چکاره‌ است‌. همه اینها هم‌ برای‌ آن‌ که‌ وقتی‌ کسی‌ از او چیزی‌ شنید نتواند آن‌ را به‌ جد بگیرد و درباره آن‌ تعمق‌ کند.

اگر داعیه او اتحاد اسلامی‌ است‌، یهود از بسیار بسیار دور و فراماسونری‌ و انگلیس‌ در قرون‌ جدید به‌ خوبی‌ دریافته‌ و دانسته‌اند که‌ این‌ داعیه‌، بزرگترین‌ خطر برای‌ آنهاست‌ و از آن‌ سو، تنها آفت‌ یک‌ اعتقاد دینی‌ فعال‌ و زنده‌ و پرتپش‌، چند دستگی‌ و اختلاف‌ و تفرقه‌ و اغتشاش‌ ذهنی‌ و تخالف‌ و تزاحم‌ است‌ و به‌ همین‌ دلیل‌ است‌ که‌ یکی‌ از مهمترین‌ دستورات‌ قرآن‌ کریم‌ وحدت‌ و همراهی‌ و اعتصام‌ به‌ حبل‌الله و پرهیز از تفرقه‌ است‌. لذا آنها در یک‌ جریان‌ مداوم‌ و به‌هم‌ پیچیده‌ و چند بعدی‌، می‌کوشند تا به‌ موازات‌ بدنام‌ کردن‌ سید جمال‌، حرف‌ و سخن‌ او را نیز تحریف‌ و تخریب‌ نمایند و از او و داعیه‌اش‌ چنان‌ مدلی‌ می‌سازند که‌ دیگران‌ شبیه‌ او را نیز بتوان‌ همراه‌ وی‌ و اندیشه‌اش‌، از صحنه دل‌ و ذهن‌ مردم‌ بیرون‌ راند.

این‌ مجموعه‌ نشان‌ می‌دهد که‌ مرحوم‌ سید جمال‌الدین‌ اسدآبادی‌ رضوان‌الله تعالی‌ علیه‌ یک‌ روحانی‌ مبارز، شجاع‌، عالم‌، هوشمند، بلند همت‌، با روحی‌ بسیار بزرگ‌ بوده‌ است‌ و در نهایت‌ پاکی‌ و وارستگی‌ کار بزرگی‌ را شروع‌ کرده‌ است‌ که‌ ان‌شاءالله جمهوری‌ اسلامی‌ در دوران‌ ما بتواند مجاهدتهای‌ او و امثال‌ او را به‌ ثمر برساند. والسّلام‌

----------------------------

18. و امروز به‌ همان‌ دلیل‌ گرفتار وحشیگری‌ صربها شده‌ است‌.

19. رائین‌ ؛ جلد 1؛ صفحه‌ 378

20. همان‌؛ 383. تعجب‌ است‌ که‌ اسماعیل‌ رائین‌ از خود نمی‌پرسد که‌ چگونه‌ یک‌ آدم‌ بی‌اعتقاد و ضد دین‌ می‌تواند قائد مسلمین‌ شود.

21. مجموعه اسناد مهدوی‌ ؛ صفحه (و)؛ مقدمه‌

22. سید جمال‌الدین‌ اسدآبادی‌ در سازمانهای‌ فراماسونری‌ ، حسین‌ عبداللهی‌ خوروش‌، سال‌ 1358؛ صفحه‌ 327؛ به‌ نقل‌ از مرحوم‌ سید غلامرضا سعیدی‌

23. مجموعه اسناد چاپ‌ شده اصغر مهدوی‌؛ 81

24. مجموعه اسناد چاپ‌ شده اصغر مهدوی‌؛ صفحه 82

25. دایره المعارف‌ فارسی‌ به‌ سرپرستی‌ غلامحسین‌ مصاحب‌؛ صفحات‌ 180، 1006، 386

26. ترجمه عروه‌الوثقی‌؛ کاظمی‌ خلخالی‌؛ صفحه‌ 2


http://www.mosleheshargh.com/article.aspx?id=38
 نوشته شده توسط پژوهشگر در سه شنبه 89/2/14 و ساعت 9:32 عصر | نظرات دیگران()

 

شمس الدین رحمانی

درباره سید جمال‌الدین‌ اسدآبادی‌ مطالب‌ بسیاری‌ گفته‌ شده‌ است‌. اما دو نکته‌ در میان‌ همه این‌ گفته‌ها قابل‌ توجه‌ بیشتری‌ است‌. اول‌ اینکه‌ براستی‌ نقش‌ و جایگاه‌ مرحوم‌ سید در تاریخ‌ نوین‌ ممالک‌ اسلامی‌ جا و نقش‌ بسیار مهمی‌ است‌ و در هر بررسی‌ درباره تاریخ‌ قرن‌ اخیر، بواقع‌ باید از سید جمال‌الدین‌ شروع‌ کرد این‌ قولی‌ است‌ که‌ جملگی‌ برآنند.

دوم‌ اینکه‌ مهمترین‌ نکته‌ای‌ که‌ در شخصیت‌ سید محل‌ بحث‌ و گفت‌وگو و منشا قضاوتها و برخوردهای‌ گوناگونی‌ شده‌، عضویت‌ او در انجمن‌ سری‌ فراماسونری‌ است‌، به‌طوری‌ که‌ اگر ثابت‌ شود که‌ او فراماسون‌ بوده‌ و یا معلوم‌ شود که‌ او عضو فراماسونری‌ نبوده‌، همه قضاوتها نسبت‌ به‌ او تفاوت‌ می‌کند. البته‌ این‌ دو وجه‌ کاملاً به‌ هم‌ مرتبط‌ است‌ و ما هم‌ در این‌ مختصر می‌خواهیم‌ به‌ همین‌ مسئله‌ بپردازیم‌.

همه کسانی‌ که‌ دربار ه عضویت‌ سید جمال‌ در فراماسونری‌ سخن‌ گفته‌اند، به‌ عنوان‌ سند و مدرک‌ عاقبت‌ به‌ دو منبع‌ به‌ عنوان‌ سرچشمه‌ و ابتدای‌ این‌ ادعا می‌رسند:

یکی‌ سخن‌ تقی‌زاده‌ که‌ «نخستین‌ کسی‌ است‌ که‌ در مجله کاوه‌ درباره عضویت‌ سید در لژ ماسونیک‌ ذکر مختصری‌ کرده‌ است‌.» (1) تقی‌زاده‌ در مقاله «سید جمال‌الدین‌ اسدآبادی‌ معروف‌ به‌ افغانی‌» (2) می‌گوید: «...در مصر شنی ده‌ شد که‌ وی‌ در آنجا در محفل‌ فراماسونها داخل‌ بوده‌ و در آنجا بر ضد انگلیس‌ حرف‌ زده‌ بود. در بعضی‌ جراید غربی‌ به‌نظر می‌رسد که‌ او خود بانی‌ و مؤسس‌ محفل‌ فراماسونی‌ بود که‌ سیصد نفر عضو داشت‌.» ظاهراً تقی‌زاده‌ این‌ مقاله‌ را در سال‌ 1300 شمسی‌ ـ یا در همین‌ حوالی‌ ـ در مجله کاوه‌ نوشته‌ بوده‌ است‌.

دیگری‌ در «مجموعه اسناد و مدارک‌ چاپ‌ نشده‌ درباره سید جمال‌الدین‌ مشهور به‌ افغانی‌» که‌ از جانب‌ دکتر علی‌ اصغر مهدوی‌ و دانشگاه‌ تهران‌ در سال‌ 1342 منتشر شد و چند «سند» درباره عضویت‌ سید در فراماسونری‌ نقل‌ کرده‌ است‌. سخن‌ تقی‌زاده‌ با عبارات‌ «به‌نظر می‌رسد» و «شنیده‌ شد»، به‌ علاوه توجه‌ به‌ اصل‌ شخصیت‌ تقی‌زاده‌ و جهت‌گیریها و مأموریتهای‌ او، ماهیت‌ و ارزش‌ سندی‌ ادعایش‌ را نشان‌ می‌دهد. بخصوص‌ که‌ لحن‌ تقی‌زاده‌ در این‌ مقاله‌ بشدت‌ ضد روحانیت‌ است‌.

و اما درباره‌ اسناد مهدوی‌ و دانشگاه‌ تهران‌، یکی‌ از همه‌ مهمتر است‌ که‌ همان‌ تقاضای‌ عضویت‌ خود سید جمال‌الدین‌ است‌، بقیه‌، نوشته‌هایی‌ است‌ که‌ چندان‌ اعتباری‌ در اثبات‌ عضویت‌ سید جمال‌ در فراماسونری‌ نمی‌تواند داشته‌ باشد. مثلاً «مکتوب‌ عربی‌ به‌ امضای‌ نقون‌ سکروج‌ از لوج‌ کوکب‌ الشرق خطاب‌ به‌ سید مورخ‌ 7 ژوئن‌ 1884 با امضا: G. Langgasseg با خطاب‌ Le. chihk Afghan که‌ به‌ نظر گردآورندگان‌ اسناد از این‌ مکتوب‌ برمی‌آید که‌ سید تقاضای‌ عضویت‌ و ورود در لژ پاریس‌ را داشته‌ است‌ و برای‌ مذاکره‌ حضوری‌ با او این‌ نامه‌ را نوشته‌اند» (3) که‌ اگر هم‌ چنین‌ مقصودی‌ از این‌ نامه‌ برآید، نامه‌، نوشته لژ فراماسونری‌ بود و نه‌ سید جمال‌؛ «و تقاضای‌ عضویت‌» معلوم‌ نیست‌ که‌ به‌ عضویت‌ هم‌ منتهی‌ شده‌ باشد.

مورد دیگر تصویر 123، لوحه 4 در صفحه‌ 174 همان‌ کتاب‌، تصویر عبارتی‌ است‌ با مهر «جمال‌الدین‌ حسینی‌ 1277» و اصل‌ عبارت‌ این‌ است‌ «در لیله عاشورا دهم‌ شهر محرم‌ الحرام‌ داخل‌ لج‌ گردیدم‌ و در آن‌ زمان‌ در مصر اقامت‌ داشتم‌. سنه 1293». لابد این‌ عبارت‌ بدان‌ معنی‌ است‌ که‌ سید جمال‌ دفتر خاطرات‌ داشته‌ است‌ ـ به‌ فارسی‌، در حالی‌ که‌ عموماً به‌ عربی‌ می‌نوشته‌ و وقایع‌ مهم‌ زندگیش‌ را یادداشت‌ می‌کرده‌ است‌. «عاشورا» «دهم‌ شهر محرم‌ الحرام‌» است‌ و قاعدتاً یکی‌ از این‌ دو عبارت‌ کافی‌ است‌. جمله «در لیله عاشورا... داخل‌ لج‌ گردیدم‌» سیاق طبیعی‌ و یادداشت‌ روزانه‌ است‌، در حالی‌ که‌ «در آن‌ زمان‌ در مصر اقامت‌ داشتم‌» عبارتی‌ است‌ برای‌ نقل‌ خاطره‌ای‌ دور. این‌ دو جمله‌ چگونه‌ به‌ دنبال‌ هم‌ آمده‌ است‌.

تاریخ‌ تحریر این‌ جمله‌ 1293 است‌ و تاریخ‌ مهر 1277 که‌ لابد معنی‌ آن‌ این‌ است‌ که‌ سید جمال‌ این‌ مهر را در تاریخ‌ 1277 درست‌ کرده‌ و تا 1293 با خود داشته‌ است‌. قاعدتاً این‌ مهر باید در این‌ مدت‌ طولانی‌ در جای‌ دیگری‌ هم‌ زده‌ می‌شد! گذشته‌ از اینکه‌ مهر زدن‌ در پای‌ جمله‌ای‌ از دفتر خاطرات‌ سخت‌ غیرعادی‌ است‌! آیا ممکن‌ است‌ کس‌ دیگری‌ این‌ عبارت‌ را نوشته‌ باشد! خود مجموعه اسناد این‌ احتمال‌ را به‌ وجود می‌آورد، آنجا که‌ می‌نویسد: «صورت‌ جلسه‌ خطی‌ که‌ شباهت‌ به‌ خط‌ سید دارد.» (صفحه 24 تحت‌ شماره 58) یعنی‌ بعضی‌ اسناد فقط‌ به‌ دلیل‌ شباهت‌ خط‌ آنها با خط‌ سید سند به‌ حساب‌ آمده‌ است‌. همچنین‌ در صفحه‌ 5 می‌نویسد: «دفتر یادداشتهای‌ شخصی‌... به‌ خط‌ سید جمال‌الدین‌ مگر در مواردی‌ که‌ کاتب‌، دیگری‌ است‌ و نام‌ او ذکر می‌شود.»

به‌هرحال‌ می‌ماند آن‌ تقاضانامه ورود سید به‌ لژ فراماسونری‌، که‌ اول‌ از همه‌ امضای‌ آن‌ سخت‌ جلب‌ توجه‌ می‌کند. چون‌ آنقدر کج‌ و معوج‌ است‌ که‌ گویی‌ یک‌ آدم‌ ناشی‌ خواسته‌ امضای‌ سید را تقلید کند! به‌ نظر نگارنده این‌ سطور. به‌ عنوان‌ یک‌ فرد غیرمتخصص‌ و بکلی‌ بی‌اطلاع‌ از خط‌شناسی‌، این‌ خط‌ از آن‌ سید نیست‌ و با خط‌ او تطبیق‌ نمی‌کند و درهرحال‌ باید خط‌ این‌ سند به‌ وسیله‌ کارشناسان‌ خط‌ بررسی‌ شود. این‌ سئوال‌ را هم‌ باید پاسخ‌ گفت‌ که‌ تقاضای‌ عضویت‌ سید جمال‌ برای‌ لژی‌ در مصر، در خانه حاج‌ امین‌الضرب‌ و نوه او دکتر اصغر مهدوی‌ در تهران‌ چه‌ می‌کند و چرا بخصوص‌ این‌ سئوال‌ اخیر را هیچ‌ کس‌ تاکنون‌ از خود و دیگران‌ نپرسیده‌؟ این‌ تردیدها در ارزش‌ و اصالت‌ «اسناد» فراماسون‌ بودن‌ سید، سئوالها و تردیدهای‌ دیگری‌ را هم‌ به‌ دنبال‌ دارد که‌ بعضی‌ از آنها را مطرح‌ می‌کنیم‌ و می‌کوشیم‌ شاید جوابی‌ برای‌ آنها بیابیم‌.

تقی‌زاده‌ در تاریخ‌ 1300 ه . ش‌. برای‌ اولین‌ بار فراماسون‌ بودن‌ سید را مطرح‌ می‌کند. قبل‌ از آن‌ هیچ‌ سخنی‌ در این‌ باره‌ گفته‌ نشده‌ بوده‌ و بعد از آن‌ هم‌ ـ تا انتشار مجموعه اسناد ـ گهگاه‌ و بسیار خفیف‌ اشاراتی‌ به‌ این‌ موضوع‌ می‌شده‌ است‌. اما در سال‌ 1342 علی‌اصغر مهدوی‌ نوه‌ حاج‌ امین‌الضرب‌ با کمک‌ ایرج‌ افشار یک‌ صندوق سند را می‌یابند و در جای‌ معتبری‌ مثل‌ دانشگاه‌ تهران‌ آنها را ارائه‌ و منتشر می‌کنند. از سال‌ 1347 به‌ بعد و به‌ دست‌ کسانی‌ چون‌ اسماعیل‌ رائین‌ و محمود کتیرائی‌ و ولی‌الله یوسفیه‌ و امثال‌ اینها، فراماسون‌ بودن‌ سید با سر و صدا و فحش‌ و فضاحت‌ مطرح‌ می‌شود و بعد از پیروزی‌ انقلاب‌ اسلامی‌ هم‌ دوباره‌ در این‌ باره‌ قلم‌فرساییهایی‌ می‌شود.

این‌ تاریخها به‌ دلیل‌ تقارن‌ با برخی‌ وقایع‌ تاریخی‌، بعضی‌ سرنخها را نشان‌ می‌دهد. سال‌ 1300 یعنی‌ سال‌ تحول‌ حکومت‌ قاجار به‌ پهلوی‌ و یعنی‌ آوردن‌ یک‌ سلسله ضد روحانی‌ و ضد دین‌ به‌ جای‌ قاجاریان‌ که‌ به‌هرحال‌، تا حدودی‌ به‌ اسلام‌ و مسلمانی‌، لااقل‌ تظاهر می‌کردند. سال‌ 1342 یعنی‌ سالی‌ که‌ با 15 خرداد، ضربه اول‌ انقلاب‌ اسلامی‌ به‌ رژیم‌ شاه‌ زده‌ شد.

سال‌ 1347 موقعی‌ است‌ که‌ ساواک‌ و سیا با همه وجود فهمیدند که‌ دیگر جلوی‌ انقلاب‌ اسلامی‌ را بسادگی‌ نمی‌توان‌ گرفت‌ و بسیاری‌ از انواع‌ کوششهای‌ رژیم‌ شاه‌ برای‌ مبارزه همه‌جانبه‌ و قاطع‌ و وسیع‌ با امام‌ و نهضت‌ او در همین‌ ایام‌ شکل‌ گرفت‌ و تشدید شد. شرح‌ دقیق‌ این‌ سالها را در خاطرات‌ فردوست‌ می‌توان‌ ملاحظه‌ کرد. بعد از انقلاب‌ و پیروزی‌ هم‌ که‌ قضیه‌ روشن‌ است‌. آیا نمی‌توان‌ نتیجه‌ گرفت‌ که‌ فراماسون‌ نشان‌ دادن‌ سید جمال‌الدین‌ به‌ آن‌ معنی‌ است‌ که‌ به‌ خوانندگان‌ این‌ گونه‌ کتابها القا شود که‌ یک‌ رهبر روحانی‌ قدرتمند و پرتلاش‌ و سیاسی‌، عامل‌ بیگانه‌ و مزدور اجنبی‌ است‌ تا در ذهن‌ مردم‌، روحانیت‌ و رهبری‌ روحانی‌ مخدوش‌ شود؟

نکته دیگر اینکه‌ تقریباً همه کسانی‌ که‌ قبل‌ از انقلاب‌ به‌ سید جمال‌الدین‌ اسدآبادی‌ به‌ دلیل‌ فراماسون‌ بودنش‌ ناسزا می‌گفتند، خود عناصری‌ مشکوک‌ و بلکه‌ بعضی‌شان‌ قطعاً مزدور و عامل‌ بودند و همه‌شان‌ کاملاً ضد روحانی‌. درواقع‌ یک‌ نفر طرفدار اسلام‌ و روحانیت‌ نمی‌توان‌ یافت‌ که‌ با قاطعیت‌ بگوید سید جمال‌ فراماسون‌ بوده‌ و به‌ این‌ دلیل‌ او را محکوم‌ کند. توجه‌ به‌ این‌ نکته ظریف‌ هم‌ خالی‌ از لطف‌ نیست‌ که‌ وقتی‌ سید جمال‌ را با نهایت‌ جور و خشونت‌ و اهانت‌ به‌ فرمان‌ ناصرالدین‌ شاه‌ از حضرت‌ عبدالعظیم‌ بیرون‌ کشیده‌ و به‌ خانقین‌ بردند، همه‌گونه‌ تهمت‌ به‌ او زدند ـ حتی‌ نامختون‌ بودن‌ ـ اما هرگز کلمه‌ای‌ درباره فراماسون‌ به‌ او نگفتند و این‌ در حالی‌ بود که‌ انتساب‌ به‌ فراموشخانه‌ و فراماسونری‌، جرم‌ و موجب‌ هتک‌ فراوان‌ بود. (4)

همچنین‌ بسیار کسان‌ در همان‌ ایام‌ فعالیت‌ سید جمال‌ و به‌ هنگام‌ مرگ‌ او، تاریخ‌ و تاریخچه‌ و خاطرات‌ نوشته‌اند، ولی‌ هیچ‌کدام‌ ذکری‌ از انتساب‌ او به‌ فراموشان‌ و فراموشخانه‌ نکرده‌اند، مثل‌ میرزا علی‌ خان‌ امین‌الدوله‌ که‌ در «خاطرات‌ سیاسی‌» خود هیچ‌ اشاره‌ای‌ به‌ این‌ مطلب‌ نمی‌کند. با اینکه‌ بشدت‌ با سید جمال‌ و اغلب‌ روحانیون‌ مخالف‌ است‌. (5) و یا مخبرالسلطنه هدایت‌ هم‌ که‌ درباره سید مطلب‌ دارد و هم‌ از فراموشخانه ملکم‌ یاد می‌کند، (6) ولی‌ درباره فراماسون‌ بودن‌ سید سخنی‌ نمی‌گوید. نکته دیگر، کوشش‌ بی‌وقفه‌ و جانانه سید جمال‌ برای‌ ایجاد اتحاد اسلامی‌ در میان‌ همه‌ مسلمانان‌ آسیا و آفریقاست‌. این‌ کوشش‌ که‌ زمینه‌ و نخ‌ تسبیح‌ همه تلاشهای‌ سید جمال‌الدین‌ است‌ با فراماسون‌ بودن‌ او مغایرت‌ دارد.

http://www.mosleheshargh.com/article.aspx?id=36


 نوشته شده توسط پژوهشگر در سه شنبه 89/2/14 و ساعت 9:29 عصر | نظرات دیگران()

 

سایت تبیان

بیشتر مردم در مورد فراماسونها و نقش مخرب اونها در جهان چیزی نمی دونن و از دشمن پنهان خودشون غافلند.

این سازمان به اعتراف خود فراماسون ها زاده ناپاک صهیونیسم است.
پاسخ این سوال که این سازمان برای چیست و چه هدفی دارد را از زبان فراماسون ها میشنویم که میگویند :

"هدف حکومت ماست ......تمام حکومت ها را به جز حکومت خودمان از بین خواهیم برد (انگاه ) با دستهای محکم و قوی حکمفرمایی میکنیم و چون قدرت را از دست کسانی که مطیع ما شدند بدست اووردیم جاه طلبی های بی مورد ، حرص و آز و انتقام بی رحمانه و کینه را منحصر به خود مینمائیم ما هستیم که با ترور همه جا را احاطه میکنیم و افراد زیادی را با عقاید مختلف و روش های متفاوت در اختیار میگیریم "

ادامه مطلب


 نوشته شده توسط پژوهشگر در سه شنبه 89/2/14 و ساعت 9:22 عصر | نظرات دیگران()

 

مجموعه مطالب فراماسونری ، دجال اخرالزمان

فراماسونری: دجال آخرالزمان 1 توسط وبلاگ اسلام حقیقی
فراماسونری: دجال آخرالزمان 2 توسط وبلاگ اسلام حقیقی
فرماسونری: دجال آخرالزمان 3 توسط وبلاگ اسلام حقیقی
فراماسونری: دجال آخرالزمان 4 توسط وبلاگ اسلام حقیقی
فرماسونری: دجال آخرالزمان 5 توسط وبلاگ اسلام حقیقی
فراماسونری: دجال آخرالزمان 6 توسط وبلاگ اسلام حقیقی
فراماسونری: دجال آخرالزمان 7 توسط وبلاگ اسلام حقیقی
فراماسونری: دجال آخرالزمان 8 توسط وبلاگ اسلام حقیقی


 نوشته شده توسط پژوهشگر در سه شنبه 89/2/14 و ساعت 7:19 عصر | نظرات دیگران()

 

فراماسونری در لغت به معنای (بنّای آزاد) یا (معماران آزاد) است . این سازمان،ماهیتی مخفی،پیچیده نهان – روشانه و مخوف دارد. اگر چه فراماسونرها برای خود پیشینه ی بسیار بسیار قدیمی تاریخ جعل می کنند،اما پیدایش یک سازمان مخفی با اغراض مشخص سیاسی و ایدئولوژی لیبرالی درخدمت سرمایه داران غربی را می توان مربوط به اواخر قرن هفدهم و اوایل قرن هیجدهم دانست.

ادامه مطلب...

 نوشته شده توسط پژوهشگر در سه شنبه 89/2/14 و ساعت 7:18 عصر | نظرات دیگران()
<   <<   6   7   8      >
درباره خودم

بانک مقالات فلسطین
پژوهشگر
بانک مقالات فلسطین یکی از کارهایی است که می بایست در زمینه فلسطین و صهیونیسم انجام بگیرد. در این وبلاگ سعی شده است: یک از خود محوری پرهیز شود. دو حقوق معنوی مقالات حفظ شود سه سهولت درج منابع اصلی برای مقالات محقیق فراهم گردد، برای همین لینک مقالات را در وبلاگ قرار دادیم. مقالات مناسب را به ما معرفی کنید تا درج کنیم.

آمار وبلاگ
بازدید امروز: 17
بازدید دیروز: 0
مجموع بازدیدها: 81847
جستجو در صفحه

پیوندهای روزانه
خبر نامه