بانک مقالات فلسطین
مقدمه
روابط ایران و رژیم صهیونیستی اسرائیل به دو دوره همکاری استراتژیک و خصومت آشکار تقسیم میشود. دوره محمدرضا شاه دوره همکاری استراتژیک میان ایران و اسرائیل است و دوره جمهوری اسلامی، دوره دشمنی آشکار میان ایران و رژیم صهیونیستی میباشد.
روابط ایران و اسرائیل در دوره شاه را باید در دو سطح تحلیل داخلی و بین المللی بررسی کرد. نظام پهلوی از طریق کودتای نظامی با حمایت و احتمالاً دخالت مستقیم مشاوران نظامی امریکایی تثبیت شده بود و بنابراین وابستگی استراتژیک به ایالات متحده داشت. دینی که محمدرضا شاه در قبال امریکا داشت حمایت از منافع امریکا در منطقه خلیج فارس، خاورمیانه و بویژه آسیای میانه و قفقاز بود که حوزه نفوذ رقیب بزرگ امریکا یعنی اتحاد شوروی بود. به عبارت دیگر، امریکاییها در یک موفقیت بزرگ توانسته بودند همسایه جنوبی اتحاد شوروی را که بزرگترین کشور خاورمیانه هم بود تحت نفوذ درآورند.
ب- همکاریهای اطلاعاتی ایران و اسرائیل در سطح منطقهای
در دوره محمدرضا شاه، ایران با بسیاری از کشورهای خاورمیانه، همکاری دو جانبه امنیتی برقرار کرد و در دهههای 60 و 70 میلادی در دو سازمان امنیتی منطقهای (پیمان بغداد و سنتو) شرکت کرد. اعضای سنتو هم پیمانان امریکا بودند و در برابر سازمان نظامی ـ امنیتی ورشو که کشورهای بلوک شرق عضو آن بودند تشکیل شد. گرچه امریکا مستقیماً در روابط امنیتی ـ نظامی درگیر نبود ولی شاه را تشویق میکرد وارد این پیمانها شود. ولی شاید بتوان گفت ایجاد روابط متنوع امنیتی غیررسمی، بیش از سنتو در امنیت رژیم شاه موثر بوده است. (گازیوروسکی، 1371: 268).
| |
الف - پیوندهای سیاسی ارگانیک اسرائیل و رژیم شاهنشاهی : فعالیت صهیونیسم در ایران در دوران رضا شاه پدر محمد رضا شاه آغاز شد . وی به بهانه نمایندگی یهودیان ایران یک کرسی پارلمان ایران را به صهیونیستها داد . در دوران وی بود که فعالیت سازمان صهیونیسم در ایران از طریق مدرسه "کورش" در تهران آغاز شد . در این دوران آژانس یهود و صهیونیستها ایرانی از طریق تشویق و تطمیع و تهدید یهودیان ایران را به فلسطین اعزام می کردند . شاه و هیئت حاکمه نیز به دلایل متعدد سود خود را در این مهاجرت تشخیص می دادند . ب- شناسائی دولت اسرائیل : در سال 1933 مطابق با 1311 ه. ش . اسحاق بن تزوی برای نخستین بار به ایران سفر کرد . در سال 1327 (1949) محمد رضا پهلوی به بهانه نظارت بر املاک اتباع ایرانی که فلسطین اشغالی را در سال 1948 ترک کرده بودند یک نماینده غیر رسمی از سوی خود به فلسطین اشغالی اعزام کرد و در همان سال اسرائیل را به بهانه این که ایران در مقابل عمل انجام شده قرار گرفته به رسمیت شناخت .دولت ساعد در هنگام تعطیلی پارلمان در اسفند 1328 اسرائیل را به صورت دو فاکتو ر به رسمیت شناخت و در بیت المقدس سرکنسولگری دایر کرد که باعث تیره شدن روابط ایران با جهان عرب گردید. ج- راوبط استراتژیک رژیم شاهنشاهی و اسرائیل : در فوریه 1973 م. (1351ش.) ریچارد نیکسون رئیس جمهوری وقت امریکا طی نامه ای به کنگره این کشور پیرامون سیاست خارجی امریکا نوشت : "منطقه خاورمیانه یکی از سخت ترین آزمونها برای امریکاست. ایران و اسرائیل بدلیل داشتن امکانات نظامی و اقتصادی می توانند امنیت منطقه را تضمین کنند ، لذا پیشنهاد می کنم انواع سلاحهای مورد نیاز در اختیار ایران و اسرائیل گذاشته شود زیرا با تقویت نظامی آنها هدف ما تحقق می یابد . " منبع قدسنا |
منبع بر پدر و مادر صهیونیسم لعنت
در تاریخ ایران از دوره قاجار تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی ، سیاست خارجی ایران به بهانه دفاع و پشتیبانی از اقلیتهای مذهبی در ایران ، دست اندازی به کار یهودیان و نیز اقلیتهای دیگر را جزو اصلی برنامه سیاسی خود قرار داد و از راههای زیر سعی به خدمت گرفتن آنها نمود :
1- تشویق آنان در جدا شدن از پیکر ملت ، تحصیل در مدارس جدید یهودی غیر ایرانی (به ویژه آلیانس اسرائیلیت که مدرسه ای بود فراماسونری و در بسیاری از شهر ها ی ایران شعبه داشت ) و نه در مدارس سنتی یهودی ایرانی ، تشویق به فرا خواندن مسلمانان به این مدارس و شکستن و خرد کردن رابطه های فرهنگی ادوار تاریخی و ایجاد خدشه در فرهنگ ملی و از خود بیگانه کردن قشر تحصیل کرده و روشنفکر و انتصاب عده ای از آنها پس از پایان این تحصیلات جدید برای خدمت در وزارت خارجه و همدوش کردن آنها با سایر دیپلماتهای دنیا پس از تحصیل در مدرسه علوم سیاسی ، مدرسه ای که به قول ملک ساسانی 35 سال پس از تاسیس در سال 1313 شمسی ضمیمه دانشکده حقوق گردید . مدیران و معلمان مدرسه اکثرا فراماسون و از یک قماش بودند و قرائن و شواهد بسیاری وجود دارد که این اشخاص را یک دوست پنهانی انتخاب می کرد
2- شیوه دوم ایجاد اختلاف میان یهودیان و مسلمانان بود و چون خارجیان محاکم ایران را ناقص تشخیص داده بودند لذا محلی بود برای دخالت آنان در دعاوی . شیوع این مساله در دوران حکومت میرزا تقی خان امیر کبیر بیشتر به چشم می خورد . امیر به کلیه حکام ولایات و ایالات ابلاغ نمود هر دعوایی که یک طرف آن مسلمان و یک طرف دیگر از اقلیتهای مذهبی یهودی یهود ، زرتشتی یا عیسوی باشد باید به تهران احاله گردد .وی در تهران شخصا به آن رسیدگی می کرد و بهانه ای به دست خارجیان نمی داد . بر خلاف تبلیغات شوم بیگانگان امیر کبیر به اقلیتها محبت و مدارا می نمود و سعی داشت انها را نسبت به حکومت مرکزی راغب تر کند تا هیچ وجه به خارجیان متوسل نگردند .
3- انگلیسیها سعی می کردند جاسوسان خود را ازمیان از میان یهودیان انتخاب کنند و از آنان به نفع سیاست خود و به زیان ملت ایران بهره برداری نمایند . در تمام دوره قاجار به این مسئله برخورد می کنیم . در زیر به دونمونه آن از کتاب امیر کبیر و ایران نوشته فریدون آدمیت اشاره می شود : " کلیمیان نیز در ایران از حمایت انگلستان که پشتیبانی از اقلیتها را جزو موارد سیاست عمومی خود می داند برخوردارند و بسیاری از از جاسوسان اجنبی از میان ایشان انتخاب شده اند به ویژه در موضع خراسان و افغانستان و ترکستان نقش بزرگی ایفا کرده اند " و در جای دیگر می گوید :" ملا مهدی وکیل التجار یهودی که ظاهرا مسلمان شده بود اخبار مشهد را برای وزیر مختار انگلیس می نوشت ."
در رژیم شاهنشاهی نیز تبلیغات ضدانسانی صهیونیستها و دیگر دست نشانده های امپرلیستها در ایران همین وضع را به وجود آورد . از همه طرف نزد یهودیان ایران تبلیغ می شد که نجات شما در جاسوسی به نفع شاه و فراماسونها و صهیونیسم جهانی است وگرنه حکومت به دست ملی گراها و مذهبیهای متعصب می افتد و یهودیان ایران اجماعا قتل عام می شوند . فراماسونها سعی کردند که یهودیان ایران را نیز به جرگه خودشان بکشند و این کار را به دو صورت انجام می دادند :
1- وارد کردن یهودیان به طور مستقیم در لژهای فراماسونری (از لژ بیداری به بعد تعدادشان بیشتر شد ).
2- علی الظاهر مسلمان کردند یهودیان و بعد وارد ساختن آنان به لژهای فراماسونری.
برگرفته از کتاب دانشنامه فلسطین ، مجید صفاتاج
رژیم شاه پیش از اشغال فلسطین در مهاجرت یهودیان به آن سرزمین همکاری نزدیک و تنگاتنگی با «آژانس یهود» داشت. وقتی فلسطین اشغال شد، رژیم صهیونیستی اعلام موجودیت کرد، رژیم شاه پس از ترکیه دومین کشور اسلامی بودکه بیدرنگ آن رژیم نامشروع را به رسمیت شناخت و با «اسرائیل» داد و ستد همهجانبه برقرار کرد.
ملت ایران در برابر این خیانت رژیم شاه سخت به خشم آمدند، به ویژه آنگاه که دریافتند دولت ساعد مراغهای با گرفتن رشوه کلانی از اشغالگران فلسطین آن رژیم غیرقانونی را به رسمیت شناخته و با آن رژیم قرارداد بازرگانی امضا کرده است! افکار عمومی خواستار قطع روابط سیاسی با رژیم صهیونیستی و بازپس گرفتن شناسایی آن رژیم جعلی و غیرقانونی بود، دکتر مصدق که دولت خود را مردمی میدانست طبیعی بود که در برابر انزجار شدید ملت ایران نسبت به رژیم صهیونیستی و خواست قلبی آنان مبنی بر بازپسگیری شناسایی آن رژیم و قطع هرگونه رابطه با اشغالگران نمیتوانست بیتفاوت بماند، چون بیتردید به زیر سئوال میرفت و موقعیت خود را در جامعه از دست میداد، از این رو «جبهه ملی» و دولت مصدق ترفندی به کار گرفتند که جز عوامفریبی نمیتوان نام دیگری بر آن نهاد! آنها نه شناسایی رژیم صهیونیستی را پس گرفتند و نه با آن رژیم به طور کلی قطع رابطه کردند، تنها کنسولگری ایران درفلسطین اشغالی را بستند! براساس اعلامیه رسمی دولت،بسته شدن کنسولگری ایران در بیتالمقدس به سبب مشکلات مالی و به منظور صرفهجویی ارزی و اقتصادی وانمود شده بود و همزمان پارهای از سفارتخانهها و نمایندگیهای سیاسی ایران در برخی از کشورها مانند اندونزی، حبشه و مجارستان نیز با دستاویز مشکلات مالی تعطیل شد.
طرح جدی «مظلومیت یهود» از مهمترین سیاستگذاری های فرهنگی و هنری امروز در تمدن جهودزده غرب است.
همان گونه که مسلمانان در طول تاریخ ، شهیدان مظلوم خود را دارند و از حماسه آفرینی های عظیم ایشان نیرو می گیرند ، یهودیان نیز برای خود «هولوکاست» - یعنی ماجرای کذب قتل عام 6میلیون یهودی در اتاقهای گاز و سوزاندنشان در کوره های آدم سوزی - را ساخته اند! کارکرد هولوکاست به جهات سیاسی و فرهنگی شبیه سازی شده ای این چنین است ، با این تفاوت اساسی که هولوکاست آن گونه که یهودیان صهیونیستی چون اسپیلبرگ در فیلم «فهرست شیندلر» روایت می کند ، یکسره دروغین و تحریف شده است.
خبرگزاری فارس: یک استاد روابط بینالملل آمریکا هولوکاست را یکی از 10 افسانه بزرگ صهیونیستها خواند که مورخان و محققان غربی نیز آن را رد میکنند.
به گزارش فارس "عبدالله سیندی " در ابتدای مقاله خود که پایگاه اینترنتی "رادیو اسلام " آن را منتشر کرده است، پس از تعریف واژه هولوکاست (نابودی گسترده انسانها توسط انسانهایی دیگر که منجر به کشتار عمده، خصوصاً بوسیله آتش میشود)، هولوکاست کذایی آلمانیهای نازی علیه یهودیان را دروغی بزرگ مینامد و مینویسد: اولین دروغ این است که نازیها "6 میلیون " یهودی را کشتهاند. این رقم بسیار مبالغهآمیز است. دومین دروغ این است که این "6 میلیون " نفر ابتدا جمعآوری شدهاند سپس زندهزنده "آتش زده " یا "با گاز کشته شدهاند ". این نیز دروغ است چرا که هیچ سندی وجود ندارد که نشان دهد در آلمان نازی یک یهودی زنده در اتاق گاز یا کوره آدمسوزی کشته یا آتش زده شده باشد.
نویسنده معتقد است تنها افرادی (یهودی یا غیریهودی) که در اثر ابتلا به بیماریهای خطرناکی مثل تیفوس مرده بودند در دوران آلمان نازی سوزانده و خاکستر میشدند تا از همهگیری این بیماریها جلوگیری شود. تعداد این مردگان سوزانده شده بسیار کمتر از افسانه 6 میلیون است. سوزاندن یا خاکستر کردن اجساد کسانی که در اثر بیماریهای مهلک مسری مردهاند عملی قانونی و رایج است که آلمان نازی و دیگر کشورها برای جلوگیری از مبتلا شدن مردم انجام میدادهاند. تاکنون هیچ کس این نوع اعمال را غیرقانونی اعلام نکرده است.
استاد روابط بین الملل آمریکا تصریح میکند: یهودیانی هم با ابزارهای متداول نازیها کشته شدهاند (یعنی با گاز کشته نشده یا سوزانده نشدهاند) چندان بیشتر از تعداد بسیار زیاد قربانیان غیریهودی که با همان ابزارهای نازیها کشته شده اند، نیست. با توجه به اینکه هیچ کس کشتار غیریهودیان به دست نازیها را "هولوکاست " نمیداند، و در ادامه با تعجب آور خواندن این مسأله مینویسد: چرا کشتار یهودیان با ابزارهای متعارف توسط نازیها باید تشکیل یک "هولوکاست " بدهد؟
نویسنده سپس با تاکید بر اینکه اسرائیل از ابتدا با زور اسلحه حفظ شده است، بیان میدارد: تمامی اعراب و مسلمانان (بعلاوه بسیاری دیگر از مردم جهان) بخوبی میدانند که اسرائیل یک کشور غیرقانونی و نامشروع است. اسرائیل بر مبنای افسانهها و دروغهای مشهور بسیاری تأسیس شده و مرتکب اعمال و برنامههای غیردموکراتیک و وحشیانهای میشود که تنها میتوان از طریق زور آنها را انجام داد.
عبدالله سیندی در ادامه به ده مورد از دروغها و افسانههای صهیونیستها اشاره میکند:
- یهودیان "ملت برگزیده خداوند " هستند.
- فلسطین "سرزمین موعود خداوند " تنها برای یهودیان است (علی رغم این واقعیت که مسیحیت در آنجا زاده شده است).
- "سرزمین موعود از نیل تا فرات گسترده شده است ".
- یهودیان در 2000 سال گذشته "بیخانمان " بودهاند تا اینکه در سال 1948 اسرائیل برای آنها ایجاد شد.
- تأسیس اسرائیل در سال 1948 "اجرای یک رسالت کتاب مقدس " بوده است.
- در طول 2000 سال گذشته اعراب "دشمن " یهودیان بودهاند (علیرغم این واقعیت که اعراب همواره از مسلمانان، مسیحیان و یهودیان تشکیل شدهاند).
- فلسطین "سرزمینی خالی از سکنه " بوده است و هنگامی که یهودیان صهیونیست غرب در سال 1948 اسرائیل را در آن تأسیس کردند، هیچ ساکن عربی در آن نبوده است.
- پیش از اینکه اسرائیل در سال 1948 تأسیس شود، یهودیان "مجاز " به انجام آزادانه آداب مذهبی خود در فلسطین نبودهاند.
- اسرائیل یک کشور "دموکراتیک " و "صلحجو " است (ولو اینکه جنگهای وحشیانه و توسعهطلبانه زیادی را علیه اعراب برپا کرده، مسیحیان و مسلمانان عرب بومی را بطور برنامهریزی شده کشته و از سرزمین تاریخی خودشان، فلسطین، ریشهکن کرده، و در 57 سال گذشته دارایی های آنها را غارت کرده است).
- آلمان نازی در طول جنگ جهانی دوم با "سوزاندن و کشتن شش میلیون یهودی بوسیله گاز " مرتکب هولوکاست شده است.
سیندی بر این باور است که بسیاری از غربیها لااقل با 9 مورد اول افسانههای بالا موافق نیستند، ولی اکثر مردم غرب عموماً آخرین ادعای یهودی/صهیونیستی در مورد "هولوکاست " کذایی را بدون هیچ اعتراضی پذیرفتهاند گویی که این یک "حقیقت الهی " است. او میافزاید: غربیهای تحصیلکرده و بیسواد به یک صورت در مورد دروغ بزرگ هولوکاست فکر میکنند چه راست افراطی باشند (مثل بنیادگرایان مسیحی) یا از به اصطلاح "میانهروها " باشند و یا حتی از چپ افراطی (مثل سوسیالیستها یا کمونیستها) باشند.
این استاد علوم سیاسی در ادامه مقاله خود، ضمن رد آزادی بیان در آمریکا، آن را صرفاً یک ادعا دانسته و معتقد است: گرچه آمریکا معتقد است که یک کشور آزاد است که در آن اولین لایحه قانون اساسی آمریکا تضمین کننده آزادی بیان برای تمامی کسانی است که میخواهند بطور منطقی و عقلانی دیدگاهشان را در مورد هر موضوعی بیان کنند، "هولوکاست " کذایی صریحاً یک استثنا در این قانون است. در حالیکه حمله و انتقاد از سوی هر کسی در آمریکا علیه دولت این کشور، رئیس جمهور، عیسی مسیح یا حتی خدا، مجاز است، حمله یا اظهارنظر انتقادی علنی (برخلاف اظهار نظر مخفیانه) از سوی هرکسی در آمریکا نسبت به لابی قدرتمند یهود یا "هولوکاست " کذایی در سرزمین "آزادی " مجاز نیست. هرکه جرأت آن را دارد که بطور علنی مطلبی انتقادی در مورد نفوذ یهود یا صهیونیسم در آمریکا بگوید یا بنویسد سریعاً به عنوان "نژادپرست " یا "یهودستیز " مورد انتقاد شدید قرار میگیرد و باید بهای سنگین آن را با آسیبی که به شهرت و حرفهاش وارد میشود بپردازد، همانطور که هنرپیشگانی مثل "مارلون براندو " و "وانسا ردگریو " این مسیر سخت را پیمودند. برخی اوقات بهای سخن گفتن علیه صهیونیستها در سرزمین "آزادی "، مرگ است، همانطور که در مورد "آلکس اوده "، رخ داد، او یک عرب-آمریکایی بود که در سال 1985 در دفتر ADC (کمیته عربی ضدتبعیض) در کالیفرنیای جنوبی، بطرز وحشیانهای کشته شد.
نویسنده سپس میافزاید: گرچه یهودیان آمریکا بر اساس بهترین برآوردها تنها یک اقلیت کوچک حدود 2 تا 3 درصدی از کل جمعیت آمریکا را تشکیل میدهند، ولی انسان در شگفت میماند که آیا آمریکا به واقع یک کشور مسیحی است یا یک کشور یهودی، خصوصاً وقتی بحث علنی آزاد در مورد "هولوکاست " مطرح باشد.
استاد علوم سیاسی و روابط بین الملل آمریکا به این سؤال که دروغپردازیهای هولوکاست چرا و چگونه آغاز شد این گونه پاسخ میدهد: در جریان بخشهای آخر جنگ جهانی دوم (1945-1939)، هنگامی که مشخص شده بود که شکست نظامی آلمان نازی نزدیک است، رهبران صهیونیست در داخل و خارج از آمریکا، بیم این را داشتند که طرح استعمارگرانه آنها برای سرقت سرزمین مقدس فلسطین از اعراب، حمایت خود را از دست بدهد. علیرغم این حقیقت که نازیهای ضدیهود در شرف نابودی بودند (علاوه بر اینکه اکثر یهودیان اروپا پیش از آن در بین مردم همسان شده و با آرامش در کشورهای غربی بومی خود زندگی میکردند، از جمله در آمریکا که بسیاری از یهودیان آلمانی و اروپای شرقی به آنجا مهاجرت کرده بودند)، رهبران صهیونیست هنوز با ناامیدی میخواستند تا به هر هزینهای طرح قدیمی پیش از دوران نازی برای استعمار فلسطین عربی را ادامه دهند.
عبدالله سیندی در بخش دیگری از مقاله خود که پایگاه اینترنتی "رادیو اسلام " آن را منتشر کرده است، مینویسد: روشن است که در طول ماههای نتیجهگیری از جنگ جهانی دوم و پس از آن به دو دلیل مهم، به مسئلهای تأثرآور، دردناک و تکان دهنده نیاز بود. اول اینکه طرح قدیمی سالهای 1897 (پیدایش سازمان جهانی صهیونیسم) و 1917 (بیانیه انگلیسی بالفور) صهیونیسم برای استعمار فلسطین، حمایت و مشروعیت جهانی لازم را بدست آورد. دوم اینکه روحی تازه در کالبد صهیونیسم دمیده شود به این صورت که یهودیان غیرصهیونیست و بیتفاوت غرب را به حامیان صهیونیسمی تبدیل کند که در حال تأسیس یک کشور "منحصراً " یهودی در سرزمین مهم و مقدس عربی فلسطین برای یهودیان غربی به اصطلاح "بیخانمان " بود. در اینجا بایستی اشاره شود که غرب از زمان جنگهای خونبار صلیبی گذشته (1291-1095) بر آن بود که فلسطین را از اعراب بگیرد.
در ادامه این مقاله میخوانیم: رهبران صهیونیسم در داخل و خارج از آمریکا، برای بدست آوردن حمایت، دلسوزی و همدردی جهانی از طرح استعمار فلسطین عربی، ناگهان شروع به نقل داستانهای بشدت وحشتناک در اینباره کردند که نازیها در پایان سال 1942 و نوامبر سال 1944 (یعنی پنج ماه قبل از اینکه آدولف هیتلر در آوریل 1945 خودکشی کند) "شش میلیون " یهودی را در "اتاقهای گاز "، "اجاقها " و "کورههای آدمسوزی " در داخل و خارج از آلمان "سوزانده " یا "خفه کردهاند ". صهیونیستها همچنین افزودند که نازیها از پوست، چربی و موهای یهودیان "نابودشده "، "کود "، "لامپ "، "کیفدستی "، "طناب " و "صابون " میساختهاند.
اولین کسی که به این اطلاعات وحشتناک در مورد "هولوکاست " کذایی و "نابودسازی شش میلیون یهودی " اشاره کرد، خاخام صهیونیست، اسرائیل "گلدشتاین " بود. او در 13 دسامبر سال 1942 این ادعای ماجراجویانه را بیان کرد. پس از پایان جنگ جهانی دوم، ادعای بررسی نشده گلدشتاین از سوی رهبران صهیونیست در داخل و خارج از آمریکا و همدردهای آنها در سراسر جهان بطور گستردهای تکرار شد.
نویسنده سپس ادعای هولوکاست را در ارائه "قطعنامه 181 مجمع عمومی سازمان ملل " در 29 نوامبر 1947 برای مشروعیت بخشیدن به تأسیس کشور صهیونیستی برخلاف خواست بومیان عرب، سودمند دانسته و اشاره میکند که این قطعنامه "سازمان ملل " که با فشار آمریکا بر اعضای سازمان ملل طراحی شده بود، با 33 رأی موافق، 13 رأی مخالف و 10 رأی ممتنع تصویب شد.
وی با تاکید بر اینکه دانشمندان و مورخان غربی در اروپا و آمریکا هولوکاست را تبلیغات دروغین برنامهریزی شده دوران جنگ صهیونیستها میدانند، میافزاید: آنها "هولوکاست " را با دیگر تبلیغات این چنینی در جریان دیگر جنگها مقایسه میکردند مثل تبلیغات دروغینی که در دوران جنگ جهانی اول منتشر شده بود و آلمانها را متهم به "خوردن اجساد بلژیکیها، پرتاب کردن آنها به آسمان و سوراخ کردن این اجساد با سرنیزه " میکرد. در ادامه مقاله از قول "دکتر آرتور بوتز " استاد آمریکایی دانشگاه "نورثوسترن " آمده است: صهیونیستها، خصوصاً کنگره جهانی یهود، مهملات خود در مورد هولوکاست را به دولتهای متفقین، خصوصاً دولت آمریکا ارائه کرده و خواهان تصدیق این مهملات شدهاند.
این مقاله میافزاید: گرچه صهیونیستها و حامیان آنها همواره هرکسی را که "هولوکاست " را انکار کند، "راستگرا " یا "نژادپرست " مینامند، اما حقیقت امر این است که از اواسط دهه 1940 بسیاری از دانشمندان و مورخان غربی و غیرغربی، با حرفههای گوناگون و زمینههای اعتقادی و عقاید سیاسی مختلف (ازجمله یهودیان)، بطور مطلق، "نسلکشی " و "اتاقهای گاز " ادعایی دوران نازی و تعداد غیرقابلقبول "شش میلیون " قربانی را رد کردهاند.
استاد علوم سیاسی و روابط بین الملل آمریکا با تأکید بر اینکه دانشمندان و مورخانی مثل دکتر "بوتز "، منکر این حقیقت نشدهاند که یهودیان و غیریهودیان بسیاری در آلمان نازی و مناطقی که در طول جنگ جهانی دوم تحت تصرف این کشور بوده است، در داخل و خارج از اردوگاههای وحشتناک اسرا، کشته و اعدام شدهاند، بیان میکند: آنچه که آنها رد میکنند، این "هولوکاست " کذایی است. آنها عدد "شش میلیون " و شیوه کشتن یهودیان را رد میکنند. این منکران هولوکاست همگی شش نکته اساسی زیر را قبول دارند:
اینکه "هولوکاست " کذایی و داستان "شش میلیون " نفر قربانی، از سوی خود صهیونیستها و نه مقامات دولتی یا منابع مستقل دیگر سرچشمه گرفته است.
نه کنفرانس "یالتا " در سال 1945 (نشست رهبران روسیه، آمریکا و انگلیس)، نه "واتیکان "، و نه حتی "صلیب سرخ بینالملل "، علیه هولوکاست یا افسانه شش میلیون سخن نگفتهاند و هیچ یک نیز دلیلی برای آن ارائه نکردهاند.
در هیچ کدام از سه خاطره مهم دوران جنگ جهانی دوم، یعنی خاطرات رهبر فرانسه "چارلز دیگاول "، رهبر انگلستان "وینستون " "چرچیل " و رهبر آمریکا "دوایت آیزنهاور "، هیچ اشارهای به هولوکاست نشده است.
دادگاههای پس از جنگ جهانی دوم "نورنبرگ " در آلمان، که خودبهخود ادعای شش میلیون صهیونیستها را "پذیرفته " بود چیزی بیشتر از پیگردهای سیاسی جانبدارانه و غیرمنصفانهای که از سوی قدرتهای پیروز اجرا میشد نبود.
تنها "اعترافنامه " موجود در مورد "سوزاندن و کشتار با گاز یهودیان " در 5 آوریل 1946 از سوی سرهنگ "رادولف فرانز هاس "، فرمانده نازی اردوگاه "آشویتس " بیان شده و او این اعترافات را پس از شکنجه زیر دست شش افسر پلیس آگاهی گفته است؛ گروهبان برنارد "کلارک "، یکی از این شکنجهگران بعدها این مسئله را تأیید کرد.
بهترین برآوردها در مورد تعداد یهودیانی که در داخل و خارج از اردوگاههای وحشتناک آلمان مرده یا کشته شدهاند (نه با "گاز " یا در "کورههای آدمسوزی ") و یا جان خود را در اثر وحشیگریهای نازیها، گرسنگی، بیماری معلولیتهای ناشی از جنگ یا دیگر دلایل از دست دادهاند، از 300.000 تا 500.000 (و نه شش میلیون نفر) است. باید اشاره داشت که در طول جنگ جهانی دوم حدود 74 میلیون نفر مردهاند که اکثریت قاطعی از آن را غیریهودیان تشکیل میدهند، و غیرنظامیان شهرهای هیروشیما و ناکازاکی ژاپن که در بمباران به خاکستر تبدیل شدند نیز بخشی از این تعداد هستند.
سیندی در ادامه مقاله مینویسد: "پل راسینیه "، جغرافیدان فرانسوی (که به نام "پدر مکتب تاریخ حقیقی هولوکاست نامیده شده است)، در سال 1945 به عنوان یک سوسیالیست به مجلس ملی فرانسه راه یافت، در سال 1948 کتابی با نام "عبور از استوا " نوشت که در آن تجربیات وحشتناکی که بین سالهای 1943 تا 1945 به عنوان یک زندانی سیاسی چپگرا در اردوگاههای اسرای جنگی "بوخنوالد " و "دورا " داشته را بازگو کرده است. او در این کتاب و کتابهای بسیار دیگری که پس از آن منتشر شد مثل کتاب داستان هولوکاست و دروغهای "الیسز "، "هولوکاست "، "اتاقهای گاز " و رقم "شش میلیون " را قویاً رد کرده است. راسینیه در عین حالیکه ادعای "نابودسازی " یهودیان توسط نازیها را کاملاً رد کرده، با نگاهی سخاوتمندانه برآورد کرده است که بین سالهای 1933 تا 1945، احتمالاً یک میلیون یهودی در اثر سیاستهای وحشیانه گوناگون مستقیم و غیرمستقیم نازیها مثل غوغای اخراج یهودیان، شرایط سخت کارگران، بازداشتگاهها، سوءتغذیه، بیماری، همهگیری و از همه مهمتر خود جنگ جهانی دوم، از بین رفتهاند.
استاد روابط بین الملل و علوم سیاسی آمریکا همچنین بیان میدارد: یک فرانسوی دیگر به نام روبرت "فوریسون "، استاد سابق دانشگاه "لیون "، نیز هولوکاست کذایی نازیها را رد کرده و تمامی کسانی که "اتاقهای گاز نازی " را طراحی یا توصیف کردهاند، به چالش کشیده است؛ او کتاب مشهور خاطرات "آنه فرانک " را یک دروغ بزرگ دانسته است؛ و موزه یادمان هولوکاست در واشنگتن را "یک شکست مفتضحانه تاریخی " نامیده است.
عبدالله سیندی در بخشهای پایانی مقاله خود مینویسد: در حالیکه برای شش میلیون کشته فرضی یهودی توسط نازیهای آلمانی در اتاقهای گاز یک موزه یادمان هولوکاست در آمریکا وجود دارد، در هیچ جای این کشور موزه یادمان هولوکاست، مرکز غرامت یا حتی عذرخواهی بخاطر کشتار دهها میلیون بومی آمریکایی یا سیاهپوست آمریکایی که در جریان بزرگترین هولوکاست واقعی جهان مثل حیوان، به دست آمریکایی-اروپاییها قتل عام شدند وجود ندارد. به گفته "وارد چرچیل "، استاد آمریکایی، روی هم رفته احتمالاً بیش از یکصد میلیون بومی، در دوران "متمدن سازی " مداوم نیمکره غربی توسط اروپاییان، نابود شدهاند. استاد دیگر آمریکایی، "دیوید استانارد " مینویسد که بین 40 تا 60 میلیون سیاهپوست آمریکایی در اثر وحشیگریهای سیستم بردهداری اروپایی-آمریکایی جان خود را از دست دادهاند.
نویسنده در ادامه به سخنان "دکتر آرتور بوتز " در کتاب محققانه و مستند دروغ بزرگ قرن بیستم استناد میکند که در پروندهای علیه نابودسازی فرضی یهودیان اروپا آورده است: در جریان جنگ جهانی دوم، حتی مقامات وزارت کشور آمریکا مثل "بریکنریج لانگ " و همکارانش "... تمام صحبتها در مورد "نابودسازی " را تنها یک پروپاگاند ابداعی برای دوران جنگ مثل داستانهایی که در جریان جنگ جهانی اول ساخته شدند، می دانستند. به بیان دکتر بوتز اتاقهای گاز، تنها پروپاگاندهای افسانهای دوران جنگ هستند که کاملاً شبیه به مهملاتی است که در دوران جنگ جهانی اول از سوی "لرد بریک " گفته شده است.
دکتر بوتز همچنین نشان داده است که تعداد کل زندانیانی که در کل سیستم اردوگاههای اسرای جنگی آلمان بودهاند، اعم از یهودی و غیریهودی (چراکه هیچ اردوگاه مخصوصی برای یهودیان وجود نداشته)، حدود 224.000 در سال 1943 و 524.000 در سال 1944 بوده است. علاوه براین دکتر بوتز اشاره داشته است که "هنریش هیملر "، دومین فرد قدرتمند در آلمان نازی (که به ظاهر در 23 می سال 1945 هنگامی که در اسارت انگلیسیها بوده "با مسموم کردن خود، خودکشی کرده است ") چند هفته پیش از پایان جنگ جهانی دوم در مصاحبهای با نماینده کنگره جهانی یهود اظهار داشته است که:
"ما برای متوقف ساختن همهگیری "تیفوس " مجبور شدیم که اجساد تعداد بسیاری از مردم را که بواسطه این بیماری مرده بودند، بسوزانیم. به این منظور مجبور به ساخت کوره مردهسوزی شدیم که بخاطر آن اکنون طناب دار ما را مهیا کردهاند.
در نهایت دکتر بوتز ثابت میکند که هیچ مدرک مستند ملموسی از نازیها وجود ندارد که مستقیماً نشان دهنده هر نوع برنامهای برای "نابودسازی " باشد. او اشاره میکند که حتی دکتر "آریه لئون کوبوی " از مرکز اسرائیلی اسناد یهود در تلآویو، در سال 1960 تصدیق کرده است که "هیچ سندی با امضای "هیتلر "، "هیملر " یا "هایدریش " وجود ندارد که در مورد نابودسازی یهودیان باشد ... در نامهای که از "گورینگ " به هایدریش در خصوص راهحل نهایی مسئله یهودیان فرستاده شده است واژه "نابودسازی " بکار نرفته است.
نویسنده یهودی فرانسوی، "الگا ورمسر-میگوت " نیز در کتاب سیستم اردوگاههای نازی در سال 1968 مینویسد:
همانطور که هیچ ... دستوری مبنی بر نابودسازی با گاز در آشویتس وجود ندارد، هیچ دستوری نیز برای متوقف ساختن آن در نوامبر 1944 موجود نیست. نه در دادگاه نورنبرگ، نه در دادگاههای حاشیهای، نه در دادگاه "هِس " در "کراکو " نه در دادگاه "آیشمن " در اسرائیل، نه در دادگاه فرماندهان اردوگاهها در نوامبر 1945 در فرانکفورت و دادگاه آگوست 1946 در مورد ارقام ثانوی "آشویتس "، در هیچ کدام دستور شناخته شدهای که در تاریخ 22 نوامبر 1942 به امضای هیملر رسیده باشد و مبنی بر این باشد که نابودسازی یهودیان با گاز متوقف شود، وجود ندارد.
علاوه براین دکتر "آوستین آپ " استاد آمریکایی ادبیات انگلیسی در دانشگاه "اسکرانتون " و "کالج لاساله "، در کتاب فریب شش میلیونی: تهدید مردم آلمان به خاطر نشانههایی سخت از جنازههای تقلبی، چهار نکته اساسی زیر را توضیح داده است:
اینکه آنچه "راهحل نهایی " هیتلر برای مسئله یهودیان نامیده میشود، به معنای "نابودسازی " آنان نبوده بلکه اخراج یا بیرون کردن آنها از آلمان بوده است، آنچه این مسئله را ثابت میکند همکاری آزاد و تشویق خود صهیونیستها است که از یهودیان آلمان میخواستند که به یهودیان دیگر نقاط جهان پیوسته و کشور بومی خود را ترک کنند تا در فلسطین ساکن شده و آنجا را استعمار کنند (این برنامه صهیونیستها از سال 1897 و مطابق با بیانیه انگلیسی سال 1917 بالفور بوده است). مطلقاً هیچ فرد زندهای (چه یهودی و چه غیریهودی) در اردوگاههای اسرای جنگی آلمان، ازجمله آشویتس (که به ظاهر مرکز اصلی "نابودسازی " بوده است) "با گاز کشته نشده " یا "سوزانده " نشده است.
به اعتقاد نویسنده یهودیانی که به دست نازیها جان خود را از دست دادهاند یا به خاطر بیماریهای همهگیر مردهاند و یا به این دلیل کشته شدهاند که شورشی، جاسوس، خرابکار یا جنایتکار بودهاند و یا در غیر اینصورت قربانیان انتقامها و تلافیهای تأسفبار اما بطور بینالمللی قانونی آلمانها بودهاند. صهیونیستها و حامیان آمریکایی آنها در داخل و خارج از صنعت سینما و رسانه آمریکا، که دائماً رقم "شش میلیون " را بکار میبرند نتوانستهاند کمترین سندی برای اثبات ادعای خود بیابند.
این استاد روابط بین الملل آمریکا علاوه بر موارد فوق دیگر دانشمندانی را که هولوکاست را رد کرده اند ذکر میکند و مینویسد: غربیها نیز ادعاهای داستان هولوکاست را رد کردهاند. در میان آنها نام این دو آمریکایی به چشم میخورد: سرهنگ "جان بیتی " از سرویس اطلاعات نظامی وزارت دفاع آمریکا در جنگ جهانی دوم که در کتاب "پوشش آهنی بر روی آمریکا "، افسانه "شش میلیون " را تمسخر کرده است، و دکتر "دیوید لسلی هوگان "، استاد سابق دانشگاه کالیفرنیا در "برکلی ". در میان مورخان انگلیسی که هولوکاست را رد کردهاند به این دو نفر میتوان اشاره کرد: "دیوید ایروینگ " نویسنده پروفروشترین کتاب در زمینه هولوکاست، و "ریچارد هاروود " که در سال 1947 کتابی با عنوان "آیا واقعاً شش میلیون نفر مردهاند؟ حقیقت از دست رفته " را منتشر کرد. لااقل سه دانشمند آلمانی، هولوکاست را رد کردهاند. از جمله دکتر "ویلهلم استیجلیک " که کتاب "آشویتس: یک قاضی به دنبال مدرک " را نوشته است، "امیل آرتز " نویسنده کتاب "جدول ضرب جادوگران، دروغ است "، و نیز "کریستفرسن " نویسنده کتاب "دروغ آشویتس ".
از میان منکران ژاپنی هولوکاست میتوان به این دو اشاره کرد: دکتر "ماسانوری نیشیوکا " نویسنده مقاله برجسته ده صفحهای با عنوان "بزرگترین تابوی تاریخ پس از جنگ: هیچ اتاق گازی در آلمان نازی وجود نداشته است " در مجله ژاپنی "مارکوپولو " (فوریه 1995)، و بهترین نویسنده ژاپنی "ماسامی اونو " که هولوکاست را توصیف کرده و خاطرات "آنه فرانک " را دروغ خوانده است.
دیگر منکران برجسته هولوکاست شامل دو کانادایی به نام "ارنست زاندل " که یک ناشر است، "جان بال " زمین شناس متخصص عکسهای هوایی؛ معلم راستگرای سوئیسی "یورگن گراف "؛ متخصص ایتالیایی اسناد، "کارلو ماتوینو "؛ نویسنده چپگرای فرانسوی و عضو سابق حزب کمونیست فرانسه، "روژه گارودی " که کتاب "کشف افسانههای سیاست اسرائیل " او در سال 1995 توسط "پیر گیلام " منتشر شد، هستند.
در کنار نویسنده یهودی الگا ورسمر-میگوت که قبلاً به او اشاره شد، یهودیان غربی دیگری نیز هستند که بطور مطلق منکر این امر شدهاند که دولت نازی به کشتار یهودیان با "گاز " دست زده و یا اصلاً در اندیشه چنین کاری بوده است. از این جمله میتوان به ناشر سوئدی "دیتلیب فلدرر " از پژوهشنامه اطلاعاتی یهود، "دیوید کول " آمریکایی و دانشمند آلمانی "ژزف گینسبرگ "، اشاره کرد.
در ادامه این مقاله آمده است: در واقع کسانی که هولوکاست را به چالش کشیدهاند حتی در خود هالیوود نیز یافت میشوند، یعنی جایی که یهودیان بزرگترین استودیوهای فیلم مثل "کلمبیا "، "مترو-گلدوین-میر "، "پارامونت "، "فوکس قرن بیستم "، "یونیورسال " و "برادران وارنر " را تأسیس کردهاند. به عنوان مثال در سال 1983 "روبرت میشم " هنرپیشه برجسته آمریکایی، در مصاحبهای در مجله "اسکویر "، هولوکاست را تمسخر کرد. هنگامی که از او در مورد کشتار شش میلیون یهودی توسط نازیها سوال شد او پاسخ داد: یهودیان این مسئله را میگویند، ولی مردم آن را انکار میکنند.
این استاد علوم سیاسی در پایان مقالهاش مقبولیت و همدردی گسترده عمومی در سراسر غرب با رژیم صهیونیستی را واقعه دروغین هولوکاست میداند و اینطور نتیجه میگیرد: هولوکاست منجر به تأسیس وحشیانه کشور بیگانه اسرائیل در سرزمین عربی فلسطین در سال 1948 شده و هزینه بسیار غمانگیز آن را مسلمانان و مسیحیان بومی بیگناه فلسطین پرداختهاند. در نتیجه، چه نازیها یک یهودی را کشته باشند و چه شش میلیون یهودی (و با هر وسیله و روشی که این کار را انجام داده باشند)، آلمانها -و مطمئناً نه اعراب فلسطینی- بایستی هزینه این هولوکاست کذایی را بپردازند. اگر بطور منطقی سخن بگوییم، کشور نامشروع و غیرقانونی یهودی/صهیونیستی اسرائیل که باعث مرگ و بدبختی اعراب شده است باید در جایی در آلمان (و نه فلسطین) تأسیس میشد.
یکی از مهمترین ادعاهای یهودیان و متفقین بعد از جنگ جهانی دوم، این بود. که آلمانها، یهودیان را در اتاقهای گاز میکشتند، تحقیقات علمی که دربارهی اماکن مورد ادعا انجام شده، عدم صحت آن را ثابت میکند
خبرگزاری فارس: یک هفتهنامه آمریکایی طی مقالهای به بررسی سوالات و شبهات بیپاسخ زیادی پرداخت که در سایه جار و جنجالهای تبلیغاتی غرب قرار گرفتهاند.
به گزارش فارس، "جان تیفانی " روزنامهنگار و کارشناس آمریکایی طی مقالهای در هفتهنامه "امریکنفریپرس " در رابطه با باوراندن افسانه هولوکاست نوشت: اگرچه یکسری ایرادات منطقی به این مسئله که تبدیل به نوعی عرف و قرارداد شده وجود دارد، اما همه این مطلب را "میدانند " که شش میلیون یهودی توسط آلمانیها درجریان جنگ جهانی دوم کشته شدند.
بنابراین گزارش، در سال 1939، بطور رسمی نزدیک به 15 میلیون و 700 هزار یهودی در جهان زندگی میکردند که بعد از جنگ جهانی دوم این تعداد به بیش از 18 میلیون یهودی افزایش پیدا کرد. (نشریه "نیویورکتایمز که متعلق به یهودیان نیز هست، 22 فوریه 1948 تعداد یهودیان را 18میلیون و 700 هزار نفر اعلام کرده بود.)
نویسنده این گزارش در ادامه میپرسد: چطور از این آمار میتوان نتیجه گرفت که از 15 میلیون و 700 هزار یهودی روی زمین حضور داشتند، بنابر ادعاهای مطرح شده، شش میلیون نفر از آنها کشته شده و تنها حدود 9 میلیون نفر باقی ماندهاند؟ در این صورت این مطلب که جمعیت یهودیان جهان تنها در کمتر از 9 سال دو برابر شده و به 18 میلیون نفر رسیده، شاهکاری متحیر کننده است.
تیفانی میافزاید: از همان ابتدای شناخته شدن افسانه هولوکاست همواره در حالی از "شش میلیون " نفر صحبت میشد که بنابر ادعای خود یهودیان، چهار میلیون یهودی در اردوگاه "آشویتز " با گاز مسموم شدند. در عین حال در سال 1990 نیز مشخص شد که تنها 1.5 میلیون نفر در این اردوگاه توسط گاز مسموم شده بودند که 2.5 میلیون نفر از آمار اولیه کمتر بود. با این وجود و با بیتوجهی تمام به علم ریاضیات، آمار شش میلیونی اعلام شده، همچنان بدون چالش باقی مانده و کسی آن را زیر سوال نمیبرد!
این گزارش میافزاید: حتی دکتر "فرانسیزک پایپر "، رئیس موزه آشویتز هم اعلام کرده بود که اتاقهای گاز منتسب به نازیها در حقیقت پس از جنگ، توسط شورویها جعل شده تا به عنوان ابزاری تبلیغاتی برای تحت فشار قرار دادن آلمان مورد استفاده قرار گیرد. لازم به ذکر است که سخنان دکتر پایپر در یک نوار ویدیویی ضبط شده و موجود است.
تیفانی با اشاره به برخی دیگر از شواهد جعلی بودن افسانه هولوکاست مینویسد: "صلیب سرخ جهانی "، بطور رسمی گزارش کرده بود که تنها کمتر از 300 هزار نفر از تمامی ملیتهایی که در اردوگاههای آلمان بازداشت بودند، به علل مختلف و از جمله کهولت سن، مردهاند. همچنین هنگامی که صلیب سرخ پس از پایان جنگ جهانی و آزادی زندانیان از هزاران زندانی اردوگاههای آلمان مصاحبه کرد و از آنها پرسید که آیا هیچ نشانهای از اتاقهای گاز دیدهاند یا خیر، پاسخ همه زندانیان، منفی بود.
این نویسنده آمریکایی همچنین تاکید میکند که از 300 هزار نفری که صلیب سرخ جهانی مرگ آنها را تایید کرده هم به سختی بیش از نیمی از آنها یهودی بودهاند. از سوی دیگر بیشتر این مرگ و میرها نیز به دلیل شیوع بیماری تیفوس بوده که آن هم بر اثر شرایط جنگی بوجود آمد و جان بسیاری از آلمانیها و از جمله پزشکان، پرستاران و کارکنان اردوگاههای اسرای جنگی را هم گرفت.
تیفانی با اشاره به اینکه آلمانها حتی در صدد کاهش مرگ و میرها بودند، مینویسد: این مرگ و میرها برای مقامات آلمانی بسیار زیاد بود. بطوریکه "هنریش هیملر "، فرمانده کل بازداشتگاههای آلمان هشتم دسامبر 1942 طی دستوری اعلام کرد که " میزان مرگ در اردوگاهها به هر قیمتی که هست میبایست کاهش یابد. "
این گزارش میافزاید: در کل اروپا که تحت اشغال آلمان قرار داشت، 2.4 میلیون یهودی زندگی میکردند و این در حالی بود که پس از پایان جنگ، 3.8 میلیون یهودی خواستار بهرهمندی از مزایایی شدند که دولت آلمان به نجات یافتگان یهودی ارایه میکرد.
تیفانی در بخش دیگری از مقاله خود مینویسد: طبق گزارش "نیویورک تایمز " در تاریخ چهارم ژانویه 1987، "الی ویسل " کسی که ادعا میکرد یکی از نجاتیافتگان هولوکاست است، رسیدن شورویها به اردوگاه آشویتز را یک معجزه توصیف کرد. این در حالی است که وی 11 آوریل 1983 در سخنرانی خود در "باشگاه رسانههای ملی " واشنگتن ماجرای نجات یافتن خود را به گونهای دیگر بازگو کرد و مدعی شد که توسط ارتش آمریکا و از اردوگاه "داکوا " نجات یافته است!
تیفانی با به سخره گرفتن سخنان متناقض این مدعی نجات یافتن از اردوگاههای آلمان نازی، میگوید: شاید وی تنها زندانی جنگ باشد که توسط دو ارتش مختلف و از دو اردوگاه مختلف، نجات پیدا کرد!
نویسنده این گزارش با اشاره به دیگر داستانپردازیها در رابطه با هولوکاست نوشت: سال 1948 داستانی در رابطه با یک دختر بیچاره یهودی منتشر شد که توسط آلمانیها به قتل رسید. این در حالی است که کودک مذکور در واقع به واسطه بیماری تیفوس درگذشته بود.
نکته جالب دیگر در مورد این داستان آن است که نوشتههایی که گفته میشود خاطرات این کودک یهودی هستند و بر اساس آن استناد شده است که آلمانها این کودک را مورد آزار و اذیت قرار دادهاند، با نوعی خودکار نوشته شده است که در دوران بعد از جنگ جهانی دوم ابداع شد! این در حالی است که همین خاطرات بصورت کتابی با عنوان "خاطرات آنه فرانک "، منتشر شد و علاوه بر سودآوری بسیار زیادی که داشت موجب ترویج افسانه هولوکاست نیز شد.
این کارشناس آمریکایی در ادامه با طرح این پرسش که آمار شش میلیونی کشتهشدگان یهودی جنگ جهانی دوم از کجا آمده، مینویسد: در تلاش برای دانستن این مطلب، به "ایلیا ارنبرگ "، تبلیغاتچی شوروی در دوران جنگ جهانی دوم میرسیم که بعدها در اسرائیل مرد؛ در حقیقت ارنبرگ اولین کسی بود که در 22 دسامبر 1944 این ارقام عجیب و غریب را ابداع کرد.
تیفانی ادامه میدهد: دروغهای بزرگ ارنبرگ روانی تا آنجا پیش رفت که موجب بوجود آمدن یک جو خشن تنفر از آلمانها گشت و مرگ میلیونها نفر را باعث شد. همچنین نمونههای زیادی از قتلعامهای ارتش سرخ نیز وجود دارد؛ برای مثال در یکی از جزوات این ارتش به تاریخ اکتبر 1944 آمده بود: " بکشید! هیچ کسی در آلمان، اعم از کسانی که زنده هستند و یا آنها که هنوز به دنیا نیامدهاند، بیگناه نیست. "
نویسنده این گزارش در انتها مینویسد: به علاوه به واسطه دروغهای هولوکاست است که رژیم جنگطلبی مثل اسرائیل میلیاردها دلار پول مالیاتدهندگان آلمانی و آمریکایی و همچنین داراییهای بومیان فلسطینی را بدست آورده است.
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8809020803