سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 
امروز: شنبه 103 اردیبهشت 29

مقدمه
روابط ایران و رژیم صهیونیستی اسرائیل به دو دوره همکاری استراتژیک و خصومت آشکار تقسیم می‌شود. دوره محمد‌رضا شاه دوره همکاری استراتژیک میان ایران و اسرائیل است و دوره جمهوری اسلامی، دوره دشمنی آشکار میان ایران و رژیم صهیونیستی می‌باشد.
روابط ایران و اسرائیل در دوره شاه را باید در دو سطح تحلیل داخلی و بین المللی بررسی کرد. نظام پهلوی از طریق کودتای نظامی با حمایت و احتمالاً دخالت مستقیم مشاوران نظامی امریکایی تثبیت شده بود و بنابراین وابستگی استراتژیک به ایالات متحده داشت. دینی که محمدرضا شاه در قبال امریکا داشت حمایت از منافع امریکا در منطقه خلیج فارس، خاورمیانه و بویژه آسیای میانه و قفقاز بود که حوزه نفوذ رقیب بزرگ امریکا یعنی اتحاد شوروی بود. به عبارت دیگر، امریکایی‌ها در یک موفقیت بزرگ توانسته بودند همسایه جنوبی اتحاد شوروی را که بزرگترین کشور خاورمیانه هم بود تحت نفوذ درآورند.

ادامه مطلب...

 نوشته شده توسط پژوهشگر در یکشنبه 89/4/6 و ساعت 12:6 صبح | نظرات دیگران()

ب- همکاری‌های اطلاعاتی ایران و اسرائیل در سطح منطقه‌ای
در دوره محمد‌رضا شاه، ایران با بسیاری از کشورهای خاورمیانه، همکاری دو جانبه امنیتی برقرار کرد و در دهه‌های 60 و 70 میلادی در دو سازمان امنیتی منطقه‌ای (پیمان بغداد و سنتو) شرکت کرد. اعضای سنتو هم پیمانان امریکا بودند و در برابر سازمان نظامی ـ امنیتی ورشو که کشورهای بلوک شرق عضو آن بودند تشکیل شد. گرچه امریکا مستقیماً در روابط امنیتی ـ نظامی درگیر نبود ولی شاه را تشویق می‌کرد وارد این پیمان‌ها شود. ولی شاید بتوان گفت ایجاد روابط متنوع امنیتی غیر‌رسمی، بیش از سنتو در امنیت رژیم شاه موثر بوده است. (گازیوروسکی، 1371: 268).

ادامه مطلب...

 نوشته شده توسط پژوهشگر در یکشنبه 89/4/6 و ساعت 12:4 صبح | نظرات دیگران()

بازخوانی تاریخچه رویارویی جنجالی و طرح چند پرسش؛
مردم ایران در اوج تنفر پرچم اسرائیل را آتش کشیدند
تعداد کمی طرفداران رژیم صهیونیستی بعد از مسابقه با ایجاد بلوا سعی در به آشوب کشیدن آن روز تهران داشتند. مردم تعدادی الاغ را که یک چشم آنها با چشم‌بند بسته شده بود، به یادآوری موشه‌دایان، وزیر دفاع وقت اسرائیل، در خیابان‌ها می‌گرداندند.
از بازی‏های المپیک 2008 پکن تاکنون در فضای زمانی و مکانی به وقوع پیوست که دو مسئول کمیته داوران در دو فدراسیون المپیکی جودو و تکواندو و همچنین دبیرکل کمیته ملی پارالمپیک به عنوان نمایندگان ایران در میادین بین‏المللی و جهانی، نماینده رژیم اسرائیل را با عملکردشان به رسمیت شناخته‏اند که سوابق نشان می‏دهد که اینچنین رفتارهایی یک بدعت‏گذاری زشت محسوب می‏شود که حتی قبح و زشتی آن به پیش از انقلاب اسلامی ایران بازمی‏گردد.

به گزارش خبرنگار ورزشی تابناک؛ در خصوص تاریخچه رویارویی تیم‏های ملی ایران و رژیم صهیونیستی، مثلث گذری به سوابق و مندرجات موجود در روزنامه‏های آن دوران زده و مطالبی را نقل کرده که بیان این مطالب در روزنامه‏های دوران پهلوی، نمی‏تواند خلاف واقع باشد و حتی قطعاً بخشی از واکنش تند مردم در آن دوران نسبت به تندروی در خصوص سلطه اسرائیل بر ایران و در اختیار داشتن حوزه‏های کلیدی نیز به واسطه حمایت کامل محمدرضا پهلوی از این کشور نامشروع با خودسانسوری رسانه‏های ورزشی وقت روبرو شده است.

آنچه می‏توان در ابتدای این سوابقی جالب ذکر کرد سیاست دوگانه رژیم شاه پیش از انقلاب در ارتباط با رژیم صهیونیستی است که دولتمردان آن از این سیاست با‌ عنوان به‌رسمیت شناختن اسرائیل با دو فاکتور نام می‌بردند. رژیم غاصب قدس شروع منازعه‌ای سخت میان مردم مذهبی ایران با رژیم شاه بود، چه آنکه بسیاری از هرگونه رابطه با اسرائیل به‌دلیل غاصب بودن آن ابا داشتند، اما رژیم شاه در واقع در مناسبات خود هیچ دریغی از علنی شدن رابطه با سران اسرائیل نداشت. در ورزش اما شیوه مبارزه با شاه به‌شکل دیگری بود.

پیروزی اسرائیل بر همسایگان عربش در جنگ شش روزه، خشم مسلمانان ایران را نیز برانگیخت، چه‌آنکه خود را عمیقا با اعراب مخالف اسرائیل هم‌آرمان می‌دانستند و حکومت شاه را که شایع بود ابائی از فروش نفت به اسرائیل ندارد، به‌عنوان متحد این دشمن می‌شناختند.

اما شکست اعراب در جنگ شش روزه سال 1967، به‌ احساسات ضد‌صهیونیستی میان مسلمانان ایران دامن زد آنگونه که در بسیاری سخنرانی‌ها در مساجد، رژیم صهیونیستی آماج تهدیدهای غیرمستقیم قرار گرفت. در چنین فضایی در سال 1968 (1347) اعلام شد که تیم ملی فوتبال اسرائیل برای شرکت در بازی‌های جام ملت‌های آسیا که هر چهار سال یک بار میان مسابقات جام‌جهانی فوتبال انجام می‌شود و از جام ملت‌های اروپا هم قدمت بیشتری دارد، به ایران می‌آید.

به این ترتیب، درست در زمانی که تیم‌های ورزشی اعراب، اسرائیل را تحریم می‌کردند، رژیم شاه ایران که خواستار پیگیری یک سیاست مستقل در قبال مساله اعراب و اسرائیل بود، میزبان یک تیم از اسرائیل شد. در هفته‌های پیش از مسابقات، تنش در تهران کاملا آشکار بود. این شایعه رواج داشت که یهودیان ایران از تیم اسرائیل حمایت خواهند کرد.

برخی از سران رژیم شاه و گروهی از زمانی که در اولین بازی اسرائیل علیه هنگ‌گنگ آنها به نفع اسرائیل شعار دادند، هدف پرتاب بطری از سوی دیگر تماشاگران قرار گرفتند. هنگامی که ایران و اسرائیل به فینال رسیدند، همه این مسابقه را به‌گونه‌ای ادامه جنگ 1967 می‌‌دیدند.


جام ملت‏های فوتبال آسیا در سال 1968 بالای دستان ملی‏پوشان وقت ایران پس از پیروزی بر اسرائیل

تنش در تهران بالا گرفته بود و در روز مسابقه (29 اردیبهشت) شایعه‌ای وسیع در شهر پیچید که حبیب‌القانیان، یک سرمایه‌دار متمول یهودی که با رژیم شاه ارتباطات تنگاتنگی داشت و مالک ساختمان معروف پلاسکو در چهار‌راه استانبول و مورد تنفر شدید مردم مسلمان ایران بود، 1500 بلیت استادیوم 30000 نفره امجدیه را برای توزیع میان یهودیان خریده است تا به نفع تیم اسرائیل شعار دهند.

بلیت در بازار سیاه به قیمت بالا معامله می‌شد و تعدادی از تماشاگران بدون بلیت به‌درون استادیوم هجوم آوردند. این خود به‌شایعه‌ای دیگر دامن زد که براساس آن ماموران درهای ورزشگاه امجدیه را به عمد باز گذاشته بودند تا مردم بدون بلیت وارد شوند و شاه بتواند با ایجاد امکان حضور مسلمانانی که به‌نفع تیم ایران شعار می‌دادند، پیوند خود را با اسلام و ایرانیت به اثبات رساند.

در‌ طول مسابقه تماشاگران شعارهای ضد‌اسرائیلی سر می‌دادند و بالون‌هایی با نقش صلیب شکسته به هوا پرتاب می‌کردند. در پایان تیم ملی ایران با گل‏های همایون بهزادی و پرویز قلیچ‏خانی با نتیجه دو بر یک بر تیم اسرائیل به پیروزی رسید و قهرمان فوتبال آسیا شد.

شور و هیجان استادیوم را فراگرفت.
تماشاگران زمین بازی را گل باران کردند و بیش از دو ساعت در محل مسابقه به ‌سردادن شعارهای ملی پرداختند در حالی که پلیس با نگرانی از سفارت آمریکا که مجاور استادیوم بود حفاظت می‌کرد. تعداد کمی طرفداران رژیم صهیونیستی بعد از مسابقه با ایجاد بلوا سعی در به آشوب کشیدن آن روز تهران داشتند. مردم تعدادی الاغ را که یک چشم آنها با چشم‌بند بسته شده بود، به یادآوری موشه‌دایان، وزیر دفاع وقت اسرائیل، در خیابان‌ها می‌گرداندند.

طرفداران رژیم صهیونیستی با این پیروزی به شایعاتی دامن زدند از جمله اینکه دولت شاهنشاهی ایران به داور مسابقه رشوه داده، یا این که تیم اسرائیل عمدا باخته تا شاه بتواند ادعا کند آنچه اعراب از انجامش ناتوان بودند، یعنی شکست اسرائیل، در کشور او تحقق یافته است. از دیدگاه بسیاری از تماشاگران ایرانی، این یک مسابقه بین دو دولت نبود بلکه مسابقه‌ای بود که بعد از جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل باعث شکست رژیم غاصب صهیونیستی در میدان بین‌المللی شده بود.

پیروزی 1347، فوتبال را به پدیده ویژه‌ای در ایران مبدل کرد. بازیکنان تیم ایران بارها به شرکت در برنامه‌های رادیویی دعوت شدند و عکس‌های آنها در خیابان‌ها دست به‌دست می‌شد. همه روزه به‌جوانانی که با توپ پلاستیکی فوتبال بازی می‌کردند افزوده شد و این خود شایعه دیگری را دامن زد که سود این پدیده، به‌جیب کارخانه پلاستیک‌سازی حبیب القانیان می‌رود.

در سال 1974، مسابقات آسیایی در ایران برگزار شد. یک سال پس از چهار برابر شدن قیمت نفت که ثروت عظیمی را به ایران سرازیر کرده بود، شاه می‌‌خواست با میزبانی بازی‌های آسیایی وجهه بین‌المللی ایران را افزایش دهد. این بازی‌ها در صورت موفقیت می‌توانست پیش‌درآمدی باشد برای برگزاری بازی‌های المپیک در ایران. میزبانی بازی‌های المپیک می‌توانست راهگشای عضویت ایران در میان کشورهای پیشرفته باشد، کما اینکه ژاپن هم پس از بازی‌های المپیک 1964 توکیو بود که به ‌جرگه کشورهای صنعتی و ثروتمند پیوست.

یک سال بعد از جنگ اکتبر اعراب و اسرائیل، ایران و اسرائیل دوباره در تهران به‌عنوان فینالیست‌های فوتبال درمقابل هم قرار گرفتند. بازی‌های آسیایی سال 1974 که به دنبال جنگ اکتبر 1973 برگزار می‌شد، طبعا جنجال به‌دنبال داشت. در نتیجه یک پیروزی بر اسرائیل می‌توانست به‌اندازه کافی مدال نصیب تیم ایران کند که به‌مقام دوم دست یابد. در این بازی با یک گل اسرائیل به ‌دروازه خود، ایران یک بر صفر پیروز شد تا مخالفان رژیم‌شاه در ورزشگاه آزادی پرچم رژیم صهیونیستی را به آتش بکشند؛ خاطره‌ای ورزشی که هیچ‌گاه از ذهن اهالی فوتبال پاک نخواهد شد.

حال آنچه می‏توان به عنوان یک پرسش اساسی مطرح ساخت، این است که چگونه برخی پس از این سال‏ها رسماً به حمایت از اسرائیل در میادینی همچون المپیک می‏زنند و با طرح ادعاهای جالب خود را تبرعه می‏کنند؟ آیا اعتقادات گروهی نسبت به مردم مظلوم فلسطین سست‏تر از بیش از سی الی چهل سال پیش شده که حکومت اسلامی در این مملکت مستقر نبود یا این رفتارها ر ا باید بدون سازماندهی و حرکت‏های خودسرانه خواند؟ اگر چنین است، چرا با این افراد و نهادها که اسرائیل را به رسمیت شناخته‏اند هیچ برخوردی نمی‏شود و آنها در کمال آرامش در داخل و خارج کشور فعالیت می‏کنند؟
منبع سایت تابناک

 نوشته شده توسط پژوهشگر در یکشنبه 89/4/6 و ساعت 12:0 صبح | نظرات دیگران()

الف - پیوندهای سیاسی ارگانیک اسرائیل و رژیم شاهنشاهی :

فعالیت صهیونیسم در ایران در دوران رضا شاه پدر محمد رضا شاه آغاز شد . وی به بهانه نمایندگی یهودیان ایران یک کرسی پارلمان ایران را به صهیونیستها داد . در دوران وی بود که فعالیت سازمان صهیونیسم در ایران از طریق مدرسه "کورش" در تهران آغاز شد .

در این دوران آژانس یهود و صهیونیستها ایرانی از طریق تشویق و تطمیع و تهدید یهودیان ایران را به فلسطین اعزام می کردند . شاه و هیئت حاکمه نیز به دلایل متعدد سود خود را در این مهاجرت تشخیص می دادند .
مهاجران غالبا از خانواده های بی بضاعت و نیازمند انتخاب می شدند و یا این که از یک خانواده نوجوانی را اعزام می کردند (که اغلب این نوجوانان پس از چند ماه زندگی در کیبوتص« مجتمعهای مسکونی مهاجر نشین یهودی یهودی که صهیونیستها به طور دسته جمعی به کارهای تولیدی و کشاورزی می پردازند و با فرا گرفتن زبان عبری به خدمت سربازی فرستاده می شدند ) و بنیان خانواده را میان یهودیان شدیدا متزلزل می ساختند .
این آشفته سازی های اجتماعی تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی ادامه داشت .
در نتیجه جماعت یهودی ایران به دو دسته تقسیم شدند . یک دسته در فلسطین و بی خاندان و دسته دیگر در ایران و بی خاندان . نه یهودیان ایرانی در فلسطین اسرائیلی شدند و نه عوامل صهیونیستی و خاندانی اجازه دادند که یهودیان ایران در میهن خودشان کنار برادران مسلمان خود قرار بگیرند .
یهودیان ایرانی که در اثر تبلیغات زهر آگین اسرائیل و ضعف اقتصادی و مشکلات دیگر به فلسطین مهاجرت کردند ، پس از استقرار در آنجا در واقع محیطی به مراتب فلاکت بار تر از ایران داشتند به  طوری که بارها شمار بسیاری از انان جهت بازگشت به ایران به نمایندگی ایران در اسرائیل رجوع می کردند . نماینده ایران ظاهرا به دلیل نداشتن پاسپورت و ندادن جواز عبور و رژیم صهیونیستی به علت مقروض بودن مهاجران یهودی ایرانی (پول هواپیما و کرایه منزل و ...) به دولت اسرائیل ، آنها را مجبور به اقامت در فلسطین می کردند و در جنگهای اعراب و اسرائیل و حوادث و وقایع مرزی غالبا از همین یهودیان مشرق زمین (سفاردیها) استفاده می کردند و اینها بودند که قربانی مطامع توسعه طلبانه صهیونیسم  نژاد پرست می شدند .
طبق اطلاعات اداره هشتم ساواک رژیم شاه ، در زمان محمد رضا شاه جمعیت یهودیان ایران حدود 70000 تن بود که پیش از تشکیل اسرائیل ، یک اقلیت آرام و فاقد تحرک سیاسی بودند و فعالیت خود را عمدتا درمسائل اقتصادی متمرکز می کردند و در میان آنها یک حس تعاون و انسجام قوی وجود داشت . پس از تشکیل اسرئیل به ویژه پس از پیروزی رژیم صهیونیستی در جنگهای خود با اعراب ، یهودیان ایران احساس غرور می کردند ولی به شدت در پنهان نگاه داشتن این روحیه سعی داشتند تا حساسیت مردم مسلمان ایران را تحریک نکنند .
در دوران محمد رضا شاه با برقراری روابط استراتژیک بین اسرائیل و ایران ، رژیم صهیونیستی برای تعداد محدودی از یهودیان ایران که خواهان مهاجرت به اسرائیل شدند دو شرط قائل شد : یا بسیار ثروتمند باشند تا ثروت خود را در اسرائیل به کار گیرند و یا جوان و نیرومند باشند تا در ارتش اسرائیل به طور موثر خدمت کنند . تعدادی از افراد که دو شرط یاد شده را دارا بودند به اسرائیل مهاجرت کردند و رژیم شاه نیز تسهیلاتی برای مهاجرت آنان فراهم کرد ولی بسیاری از آنان پس از یکی دوسال خواستار مراجعت به ایران شدند که دو دلیل برای تقاضای آنان احتمال داده می شد یکی موضوعی که قبلا ذکر شد که یهودیان ایران در اسرائیل محیطی به مراتب فلاکت بار تر از ایران داشتند و بعضا قربانی مطامع استعماری و توسعه طلبانه صهیونیسم نژاد پرست می شدند و دیگر اینکه برخی از آنها در اسرائیل دوره اطلاعاتی دیده بودند تا از تخصص و آموزشهای خود در ایران به سود اسرائیل استفاده کنند . حتی بعضی از آنها پس از بازگشت به ایران به عضویت فرقه های فراماسونری و یهودی در آمدند ، لژ پهلوی را در اختیار گرفتند و علیه نهضت مردم مسلمان ایران وارد عمل شدند .
با اوج گرغتن نهضت ملی ایران به رهبری آیت الله کاشانی و دکتر مصدق و بعضی علما و سیاستمداران ملی ایران و نظر انان راجع به مساله فلسطین و نیروهای ضد استعماری اعراب ، صهیونیستها همراه با فراماسونها به طور کامل در مقابل نهضت ملی ایران قرار گرتند و با تشکیل فرقه های فراماسونری و یهودی علیه نهضت ملی ایران وارد عمل شدند و لژپهلوی نیز پایگاه آنها بود .
حزب طبقه حکام ایران که به صورت سازمان مخفی فراماسونری ایران تشکیل و گسترش یافت بعد از کودتای 28 مرداد تسلط بلامنازعی بر ایران پیدا کرد . به طوری که به عنوان راس طبقه حاکم تمام فعالیتهای سیاسی و اقتصادی و فرهنگی کشور در دست افراد این حزب قرار گرفت و این حزب پیشاهنگ طبقه حاکمه وابسته  به غرب در ایران بود . صهیونیستهای ایرانی و غیر ایرانی از گردانندگان لژهای مختلف فراماسونری بودند .
تئودور هرتزل دو جمله دارد که بیانگر وحدت استراتژیک صهیونیسم و فراماسونری در مقیاس جهانی است . وی در یک جا می گوید : هدف صهیونیسم ایجاد وطن برای ملت یهود  و تجدید بنای هیکل سلیمان است و در جای دیگر می گوید : ما در انجا باید بخشی از برج و بارو و استحکامات اروپا علیه آسیا را تشکیل دهیم . یک برج دیده بانی تمدن علیه وحشی گری بسازیم !! .

ب- شناسائی دولت اسرائیل : 

در سال 1933 مطابق با 1311 ه. ش . اسحاق بن تزوی برای نخستین بار به ایران سفر کرد . در سال 1327 (1949) محمد رضا پهلوی به بهانه نظارت بر املاک اتباع ایرانی که فلسطین اشغالی را در سال 1948 ترک کرده بودند یک نماینده غیر رسمی از سوی خود به فلسطین اشغالی اعزام کرد و در همان سال اسرائیل را به بهانه این که ایران در مقابل عمل انجام شده قرار گرفته به رسمیت شناخت .دولت ساعد در هنگام تعطیلی پارلمان در اسفند 1328 اسرائیل را به صورت دو فاکتو ر به رسمیت شناخت و در بیت المقدس سرکنسولگری دایر کرد که باعث تیره شدن روابط ایران با جهان عرب گردید.
 نقل می کنند که اسرائیل شناسائی دوفاکتور را با پرداخت رشوه ای قابل توجه به ساعد به دست آورد . نخست وزیر ایران از طریق یک امریکائی که با موساد همکاری داشت 400000 دلار درخواست کرد تا موافقت وزیران و شاه را با این توجیه که شناسائی اسرائیل به سود ایران است جلب کند .
بدین سان شناسائی اسرائیل به صورت دو فاکتور عملی گردید و کنسولگری ایران در بیت المقدس مشغول به کار شد . ولی 15 ماه بعد در اوایل حکومت دکتر مصدق اعتراضاتی از جانب نمایندگان مجلس صورت گرفت و در 15 تیر ماه 1330 برابر با ژوئیه 1951 با تلاشهای آیت الله کاشانی و دکتر مصدق این شناسائی پس گرفته شد و وزارت خارجه ایران قطع رابطه با دولت اسرائیل را به اطلاع عموم رسانید . اقدام مصدق بازتاب عجیبی در جهان عرب داشت و افکار عمومی جهان عرب به آن جلب شد . روزنامه های عربی مصدق را زعیم شرق دانستند و عبدالرحمن غرام دبیر کل وقت اتحادیه عرب اظهار داشت : کلیه دولتهای عربی روشی را که دولت ایران در روابط خود با اسرائیل در پیش گرفته است ، با نظر تحسین و تمجید نگاه می کنند .
اما فقط مصر بود که از موضع خصمانه دست برنداشت و کشورهای عربی دیگر از جمله عراق با دشمنان نهضت همکاری نمودند . اما پس از کودتای 28 مرداد و بازگشت شاه به ایران مجددا روابط سیاسی بین رژیم شاه و اسرائیل از سر گرفته شد .
همکاری ابتدا توسط دبیر دوم سفارت ایران در لندن و در پاییز 1333 توسط سنندجی با پیشنهاد فروش نفت به دبیر اول سفارت اسرائیل انجام گرفت ، لذا اسرائیل "عزری" یک یهودی ایرانی الاصل را که  در سال 1328 به اسرائیل مهاجرت کرده بود به عنوان نماینده سیاسی لکن به طور غیر رسمی به تهران فرستاد . او خود را یک یهودی که به زادگاهش بر می گشت معرفی نمود . وی ابتدا به عنوان وزیر مختار و سپس به مدت 15 سال در ایران ماندگار شد .
عزری عنصری فعال بود که روابط گسترده ای بین مقامات ایران و اسرائیل برقرار نمود. او حتی برنامه دیدارهای مقامات ایران و اسرائیلی را ترتیب می داد ، از جمله ملاقات ژنرال هرکابی رئیس ستاد اطلاعات ارتش اسرائیل با شاه ، تا این که در سال 1336 شاه با افتتاح نمایندگی سیاسی ایران در تل آویو موافقت کرد و سفارتخانه های ایران و اسرائیل گشایش یافت و اوری لوبرانی رئیس سابق موساد و هماهنگ کننده فعلی دخالتهای اسرائیل در لبنان نخستین سفیر رژیم صهیونیستی در ایران شد . اما شاه برای مخفی ماندن این رابطه خواستار شد که نمایندگی ایران به صورت دفتری در سویس باشد و در سال 1337 دکتر ابراهیم تیموری از کارمندان وزارت خارجه به عنوان نماینده سیاسی ایران به تل آویو اعزام شد و ورابط ایران و اسرائیل تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در تمامی  زمینه ها بسط و توسعه یافت .
به رسمیت شناختن مجدد اسرائیل توسط رژیم شاه با واکنشهای شدیدی در محافل اسلامی و عربی روبه رو شد . آیت الله العظمی بروجردی مرجع بزرگ شیعیان از سرگیری روابط رژیم شاه با اسرائیل را محکوم کرد و به شاه اخطار نمود چنانچه این روابط ادامه یابد ایران را ترک خواهد کرد . آقای شیخ محمود شلتوت رئیس وقت دانشگاه الازهر مصر نیز از شاه خواست رابطه با اسرائیل را به حالت تعلیق درآورد . مصر همچنین روابط دیپلماتیک خود با ایران را قطع کرد . اما به رغم قیام 15 خرداد 1342 به رهبری امام خمینی (قدس سره) علیه شاه ، رژیم شاه همچنان رابطه خود با اسرائیل را ادامه داد . هر چند در این مدت این روابط دچار وقفه شد ولی پس از این که شاه توانست مخالفان را سرکوب کند بار دیگر آن را گسترش داد .
شاه در مصاحبه اختصاصی با خبرنگاران تایمز مالی در 13 خرداد 1348 اظهار داشت که : حق موجودیت اسرائیل را به رسمیت می شناسد و رابطه اش با دولت یهود در بسیاری زمینه ها در حال بهبود است .
روابط رژیم شاه با اسرائیل گسترش یافت تا اینکه بین مصر و اسرائیل صلح برقرار گردید و همه نگاهها به سمت توافقنامه کمپ دیوید دوخته شد و از این طرف اوضاع ایران رو به وخامت گذاشت و اسرائیلیها سعی کردند تا در نا آرامیها و بحرانهای داخلی ایران با شاه همکاری و همفکری کنند ولی متوجه شدند اوضاع کشور از دست شاه و نخست وزیر شریف امامی خارج شده و بعد ارتشبد ازهاری جایگزین شریف امامی شد اما دولت نظامی هم نتوانست اوضاع را کنترل کند .در این هنگام به دلیل وخامت اوضاع بعضی سفارتخانه های خارجی از جمله اسرائیل شروع به تخلیه کردند و از 15 آبان شرکت هواپیمائی "ال-عال" اسرائیل اقدام به خارج کردن کارمندان سفارت خود و دیگر عناصر اسرائیلی از ایران نمود تا اینکه در 22 بهمن 1357 با پیروزی انقلاب اسلامی ایران کلیه روابط ایران و اسرائیل قطع شد و همکاری 25 ساله رژیم شاه با اسرائیل خاتمه یافت .

ج- راوبط استراتژیک رژیم شاهنشاهی و اسرائیل :

در فوریه 1973 م. (1351ش.) ریچارد نیکسون رئیس جمهوری  وقت امریکا طی نامه ای به کنگره این کشور پیرامون سیاست خارجی امریکا نوشت : "منطقه خاورمیانه یکی از سخت ترین آزمونها برای امریکاست. ایران و اسرائیل بدلیل داشتن امکانات نظامی و اقتصادی می توانند امنیت منطقه را تضمین کنند ، لذا پیشنهاد می کنم انواع سلاحهای مورد نیاز در اختیار ایران و اسرائیل گذاشته شود زیرا با تقویت نظامی آنها هدف ما تحقق می یابد . "
در تاریخ 22/5/1973م. سناتور ویلیام فولبرایت اعلام کرد : امریکا باید مواضع خود را در منطقه خلیج (فارس) تقویت کند و ایران و اسرائیل را – شاید هر دو را در آن واحد – برای تحقق امنیت انرژی امریکا بکار گیرد.
در این راستا به لحاظ اینکه افشای روابط استراتژیک رژیم شاهنشاهی ایران با اسرائیل و نفوذ وسلطه محافل صهیونیستی بر مراکز حساس این سرزمین اسلامی بخش بزرگی از مبارزات قهرمانانه حضرت امام خمینی (قدس سره) را تشکیل می داد ، لذا بدون شک و تردید بیانات و مواضع معظم له از مستندترین و ارزشمندترین اسناد روابط رژیم صهیونیستی با رژیم شاه بود . در زیر به بخشی از این بیانات و مواضع اشاره می شود .
ایشان در 19/11/1349 در پیام مهمی که از نجف اشرف به زائران بیت الله حرام صادر کردند راوبط رژیم شاه و اسرائیل را چنین توصیف نمودند :" اسرائیل که امروز دشمن شناخته شده اسلام و مسلمانان است و مدتهاست که با ملل مسلم در حال جنگ است و به دست دولت خبیث ایران در تمام شئون اقتصادی ، نظامی و سیاسی دخالت دارد و باید گفت که ایران به صورت پایگاه نظامی اسرائیل و در واقع دولت امریکا در امده است . "
ایشان در جای دیگری 
پیوستگی و همپیمانی رژیم پهلوی با اسرائیل را افشا نموده و آنرا یکی از عوامل مبارزه خود با رژیم شاه قلمداد کردند . در مصاحبه ای که با مجله امل ارگان جنبش امل لبنان در مورخه 16/9/1357 داشتند در این رابطه فرمودند : " یکی از جهاتی که ما را در مقابل شاه قرار داده است کمک او به اسرائیل است . من همیشه در مطالبم گفته ام که شاه از همان اول که اسرائیل بوجود امد با او همکاری کرده و وقتی جنگ بین اسرائیل و مسلمانان به اوج خود رسید شاه همچنان نفت مسلمین را غصب کرده و به اسرائیل می داد و این امر خود از عوامل مخالفت من با شاه بود ه است . ملت مسلمان ایران هیچگاه از اسرائیل پشتیبانی نکرده و همیشه از این بابت مورد ظلم و تجاوز دستگاه شاه قرار گرفته است ."
علاوه بر روابط استراتژیک رژیم شاه با اسرائیل و خدمت به منافع استکبار جهانی همکاری متقابل این رژیمها با جنبشهای ملی آزادیبخش نیز چندین پایه و اساس داشت . مهمترین آنها عبارتند از :
الف) وجود رژیم شاه در دایره پیمانهای غربی و اینکه ایران آن زمان یک نیروی مقتدر منطقه ای ضد جنبش آزادی بخش ملی عرب به شمار می رفت .
ب) نقش فعال رژیم شاه در خدمت به منافع امپریالیسم به ویژه پس از خروج انگلیس از خلیج فارس ، زیرا رژیم شاه در نبرد علیه ارتش مصر موجود در یمن نقش مستقیمی داشت تمامی وزنه خود را در جنگ علیه انقلابیون ظفار به کار گرفت وتهدید کرد در صورتی که به منافع امپریالیسم جهانی در نتیجه جنگ شاخ افریقا زیانی وارد آید ایران مستقیما دخالت نظامی خواهد کرد.
ج) مطامع رژیم شاه در زمینهای و ثروتهای کشورهای عربی به ویژه در منطقه خلیج فارس و اعلام صریح این مطلب که ایران " در سراسر خلیج فارس حقوق مشروعی دارد."
د) علاقه امریکا به دریای سرخ از علاقه صهیونیستها بیشتر است . زیرادریای سرخ تنها راه آبی است که میدانهای نفتی شبه جزیره عربستان را در برگرفته است .
اوری لوبرانی سفیر سالهای 1352 – 1357 در ایران می گوید :"طی 20 سال گذشته بیشتر رهبران اسرائیل با شاه ملاقات کردند ، از بن گورین گرفته تا اسحاق رابین و شیمون پرز".
وی در مورد سفر ماه اوت سال 1976 برابر 1355 ش. ایگال آلون وزیر خارجه وقت اسرائیل به ایران چنین می گوید : ایرانیان با سفر موافقت کردند مشروط بر اینکه پیشاپیش قول داده شود که این سفر و گزارشها ی مربوط به آن محرمانه بماند و افشا نشود .... و اسرائیلیها که دوست داشتند این روابط علنی باشد این شرط را پذیرفتند و از بیم آنکه مبادا شاه ایران در آینده نسبت به برقراری روابط مستقیم بااسرائیل دچار تردید شود پذیرفتند که این سفر سری بماند . شکل روابط میان اسرائیل و ایران موضوع اصلی مذاکرات بود ....
ایگال آلون در این ملاقات به شاه گفت که همسویی منافع اساسی میان اسرائیل و ایران ایجاب می کند که تمامی روابط موجود ریشه دار شود ... لذا بهتر است که روابط میان دو رژیم بر پایه هایی راسخ برقرارشود .
اسرائیل در ایران مصلحت استراتژیک دارد . چون به گفته روزنامه صهیونیستی جروزالم پست ایران آن سوی چند دشمن عربی قرار دارد ، اما این مصلحتها کدام بود :
1) دو نویسنده ایرانی به نامهای شوران سوبین و سفار زوبیه در کتاب خود به نام روابط خارجی ایران فاش ساختند هدفهای روابط ایران و اسرائیل کارشکنی در وحدت عربی بوده است . آنها اشاره کرده اند که اسرائیل مایل بود از طریق ایران از انزوا بیرون آید و مجهز شدن نفت ایران که بسته شدن خلیج عقبه در سال 1346 به منظور محروم کردن اسرائیل از آن انجام گرفت  ادامه یابد . منافع طرفین نیز در تحویل سلاحهای اسرائیلی از طریق ایران به ملا مصطفی بارزانی در عراق نیز همسوئی پیدا کرد .
2) بهره برداری از همپیمانی رژیم شاه با امپریالیسم جهانی و کشمکش اقلیمی وی با کشورهای عربی و تاثیر آن در ایجاد شکاف میان منافع جغرافیایی رژیم شاه و اعراب و نبودن اعتماد متقابل که ریشه های تاریخی عمیقی دارد . همه اینها به گفته روزنامه صهیونیستی جرزالم پست برای تقویت سیاسی و نظامی همپیمانی شاهنشاهی – صهیونیستی به کار گرفته شد.
3) گسترش دامنه تجاوزات رژیم صهیونیستی خطرات حکومت شاه در ایران را در پوشش قرار می داد. اما افزایش قدرت این رژیم و پیوند با دولت امریکا باعث می شد تا نیروهای ارتجاعی عرب جذب وی شوند ، به ویژه که شاه از آغاز دهه شصت ادعا میکرد که روابط سری خود را با اسرائیل قطع کرده تا بدین وسیله دوستان خود در اردوگاه ارتجاع عرب را دچار مخمصه نکند . رژیم شاه در عین حال به توطئه علیه جنبش آزادی بخش ملی اعراب ادامه می داد و بعد از به قدرت رسیدن سادات در مصر ایران به گفته روزنامه صهیونیستی داوار تبدیل به مرکز مبادله اطلاعات میان اسرائیل و مصر شده بود .چون اشرف مروان فرستاده شخصی سادات معمولا اندکی قبل از فرستاده اسرائیل به تهران می رسید.
4) رژیم شاه ایران تامین کننده اصلی نفت اسرائیل بود . مطبوعات صهیونیستی اعلام کردند که شاه در جریان جنگ اکتبر 1973 بیشتر نیازهای نفتی اسرائیل را تامین می کرد . رژیم وی عنصر فعال کردن اقتصاد اسرائیل نیز بود . رژیم شاه که تنفس گاه اسرائیل بود ، شکاف آشکار در دیوار تحریم عربی فعال اسرائیل به شمار می رفت .
5) هدف هم پیمانی صهیونیسم با رژیم شاه مخلوع علاوه بر از هم پاشیدگی و در هم شکستن جنبش آزادی بخش  ملی اعراب به ویژه در منطقه خلیج فارس در ایران نیز سرکوب جنبش ملت ایران را که برای سرگونی رژیم شاه مبارزه می کردند هدف قرار داده بود .
روزنامه های سوئدی در مورخه 23/1/1975 م. گزارش دادند که 15 هزار نظامی ایران مشغول آموزش در اسرائیل هستند .
یکی از کارمندان اسرائیلی یک شرکت بین المللی به هنگام بازگشت از ایران چنین گفته بود :
اسرائیل بعد از ایالات متحده دومین کشوری است که توده های ایران از آن نفرت دارند و ایرانیان تلاشهای شاه و ساواک برای سرکوب و ارعاب آنان را در رابطه با اسرائیل می دانند .
6) رژیم شاه به هواپیمای اسرائیلی اجازه فرود در فرودگاههای ایران را می داد . در این زمینه مجله پاری ماچ در ژوئیه 1967 نوشت که هواپیماهای جنگی امریکائی در جریان جنگ 6 روزه در فرودگاههای ایران فرود می آمدند و پس از تغییر رنگ و رسم ستاره داوود بر روی آنها به اسرائیل انتقال داده می شدند .  

منبع قدسنا

منبع بر پدر و مادر صهیونیسم لعنت


 نوشته شده توسط پژوهشگر در شنبه 89/4/5 و ساعت 11:54 عصر | نظرات دیگران()

 

در تاریخ ایران از دوره قاجار تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی ، سیاست خارجی ایران به بهانه دفاع و پشتیبانی از اقلیتهای مذهبی در ایران ، دست اندازی به کار یهودیان و نیز اقلیتهای دیگر را جزو اصلی برنامه سیاسی خود قرار داد و از راههای زیر سعی به خدمت گرفتن آنها نمود :

1- تشویق آنان در جدا شدن از پیکر ملت ، تحصیل در مدارس جدید یهودی غیر ایرانی (به ویژه آلیانس اسرائیلیت که مدرسه ای بود فراماسونری و در بسیاری از شهر ها ی ایران شعبه داشت ) و نه در مدارس سنتی یهودی ایرانی ، تشویق به فرا خواندن مسلمانان به این مدارس و شکستن و خرد کردن رابطه های فرهنگی ادوار تاریخی و ایجاد خدشه در فرهنگ ملی و از خود بیگانه کردن قشر تحصیل کرده و روشنفکر و انتصاب عده ای از آنها پس از پایان این تحصیلات جدید برای خدمت در وزارت خارجه و همدوش کردن آنها با سایر دیپلماتهای دنیا پس از تحصیل در مدرسه علوم سیاسی ، مدرسه ای که به قول ملک ساسانی 35 سال پس از تاسیس در سال 1313 شمسی ضمیمه دانشکده حقوق گردید . مدیران و معلمان مدرسه اکثرا فراماسون و از یک قماش بودند و قرائن و شواهد بسیاری وجود دارد که این اشخاص را یک دوست پنهانی انتخاب می کرد
2- شیوه دوم ایجاد اختلاف میان یهودیان و مسلمانان بود و چون خارجیان محاکم ایران را ناقص تشخیص داده بودند لذا محلی بود برای دخالت آنان در دعاوی . شیوع این مساله در دوران حکومت میرزا تقی خان امیر کبیر بیشتر به چشم می خورد . امیر به کلیه حکام ولایات و ایالات ابلاغ نمود هر دعوایی که یک طرف آن مسلمان و یک طرف دیگر از اقلیتهای مذهبی یهودی یهود ، زرتشتی یا عیسوی باشد باید به تهران احاله گردد .وی در تهران شخصا به آن رسیدگی می کرد و بهانه ای به دست خارجیان نمی داد . بر خلاف تبلیغات شوم بیگانگان امیر کبیر به اقلیتها محبت و مدارا می نمود و سعی داشت انها را نسبت به حکومت مرکزی راغب تر کند تا هیچ وجه به خارجیان متوسل نگردند .
3- انگلیسیها سعی می کردند جاسوسان خود را ازمیان از میان یهودیان انتخاب کنند و از آنان به نفع سیاست خود و به زیان ملت ایران بهره برداری نمایند . در تمام دوره قاجار به این مسئله برخورد می کنیم . در زیر به دونمونه آن از کتاب امیر کبیر و ایران نوشته فریدون آدمیت اشاره می شود : " کلیمیان نیز در ایران از حمایت انگلستان که پشتیبانی از اقلیتها را جزو موارد سیاست عمومی خود می داند برخوردارند و بسیاری از از جاسوسان اجنبی از میان ایشان انتخاب شده اند به ویژه در موضع خراسان و افغانستان و ترکستان نقش بزرگی ایفا کرده اند " و در جای دیگر می گوید :" ملا مهدی وکیل التجار یهودی که ظاهرا مسلمان شده بود اخبار مشهد را برای وزیر مختار انگلیس می نوشت ."
در رژیم شاهنشاهی نیز تبلیغات ضدانسانی صهیونیستها و دیگر دست نشانده های امپرلیستها در ایران همین وضع را به وجود آورد . از همه طرف نزد یهودیان ایران تبلیغ می شد که نجات شما در جاسوسی به نفع شاه و فراماسونها و صهیونیسم جهانی است وگرنه حکومت به دست ملی گراها و مذهبیهای متعصب می افتد و یهودیان ایران اجماعا قتل عام می شوند . فراماسونها سعی کردند که یهودیان ایران را نیز به جرگه خودشان بکشند و این کار را به دو صورت انجام می دادند :
1- وارد کردن یهودیان به طور مستقیم در لژهای فراماسونری (از لژ بیداری به بعد تعدادشان بیشتر شد ).
2- علی الظاهر مسلمان کردند یهودیان و بعد وارد ساختن آنان به لژهای فراماسونری.

برگرفته از کتاب دانشنامه فلسطین ، مجید صفاتاج

منبع بر پدر و مادر صهیونیسم لعنت


 نوشته شده توسط پژوهشگر در شنبه 89/4/5 و ساعت 11:53 عصر | نظرات دیگران()

رژیم شاه پیش از اشغال فلسطین در مهاجرت یهودیان به آن سرزمین همکاری نزدیک و تنگاتنگی با «آژانس یهود» داشت. وقتی فلسطین اشغال شد، رژیم صهیونیستی اعلام موجودیت کرد، رژیم شاه پس از ترکیه دومین کشور اسلامی بودکه بی‌درنگ آن رژیم نامشروع را به رسمیت شناخت و با «اسرائیل» داد و ستد همه‌جانبه برقرار کرد.
ملت ایران در برابر این خیانت رژیم شاه سخت به خشم آمدند، به ویژه آنگاه که دریافتند دولت ساعد مراغه‌ای با گرفتن رشوه کلانی از اشغال‌گران فلسطین آن رژیم غیر‌قانونی را به رسمیت شناخته و با آن رژیم قرارداد بازرگانی امضا کرده است! افکار عمومی خواستار قطع روابط سیاسی با رژیم صهیونیستی و بازپس گرفتن شناسایی آن رژیم جعلی و غیر‌قانونی بود، دکتر مصدق که دولت خود را مردمی می‌دانست طبیعی بود که در برابر انزجار شدید ملت ایران نسبت به رژیم صهیونیستی و خواست قلبی آنان مبنی بر بازپس‌گیری شناسایی آن رژیم و قطع هرگونه رابطه با اشغالگران نمی‌توانست بی‌تفاوت بماند، چون بی‌تردید به زیر سئوال می‌رفت و موقعیت خود را در جامعه از دست می‌داد، از این رو «جبهه ملی» و دولت مصدق ترفندی به کار گرفتند که جز عوام‌فریبی نمی‌توان نام دیگری بر آن نهاد! آنها نه شناسایی رژیم صهیونیستی را پس گرفتند و نه با آن رژیم به طور کلی قطع رابطه کردند، تنها کنسولگری ایران درفلسطین اشغالی را بستند! براساس اعلامیه رسمی دولت،‌بسته شدن کنسولگری ایران در بیت‌المقدس به سبب مشکلات مالی و به منظور صرفه‌جویی ارزی و اقتصادی وانمود شده بود و هم‌زمان پاره‌ای از سفارتخانه‌ها و نمایندگی‌های سیاسی ایران در برخی از کشورها مانند اندونزی،‌ حبشه و مجارستان نیز با دستاویز مشکلات مالی تعطیل شد.

ادامه مطلب...

 نوشته شده توسط پژوهشگر در شنبه 89/4/5 و ساعت 11:51 عصر | نظرات دیگران()

طرح جدی «مظلومیت یهود» از مهمترین سیاستگذاری های فرهنگی و هنری امروز در تمدن جهودزده غرب است.
همان گونه که مسلمانان در طول تاریخ ، شهیدان مظلوم خود را دارند و از حماسه آفرینی های عظیم ایشان نیرو می گیرند ، یهودیان نیز برای خود «هولوکاست» - یعنی ماجرای کذب قتل عام 6میلیون یهودی در اتاقهای گاز و سوزاندنشان در کوره های آدم سوزی - را ساخته اند! کارکرد هولوکاست به جهات سیاسی و فرهنگی شبیه سازی شده ای این چنین است ، با این تفاوت اساسی که هولوکاست آن گونه که یهودیان صهیونیستی چون اسپیلبرگ در فیلم «فهرست شیندلر» روایت می کند ، یکسره دروغین و تحریف شده است.

ادامه مطلب...

 نوشته شده توسط پژوهشگر در شنبه 89/4/5 و ساعت 11:26 عصر | نظرات دیگران()

استاد روابط بین‌الملل آمریکا:
هولوکاست یکی از 10 افسانه‌ صهیونیستی است

خبرگزاری فارس: یک استاد روابط بین‌الملل آمریکا هولوکاست را یکی از 10 افسانه بزرگ صهیونیستها خواند که مورخان و محققان غربی نیز آن را رد می‌کنند.

به گزارش فارس "عبدالله سیندی " در ابتدای مقاله خود که پایگاه اینترنتی "رادیو اسلام " آن را منتشر کرده است، پس از تعریف واژه هولوکاست (نابودی گسترده انسان‌ها توسط انسان‌هایی دیگر که منجر به کشتار عمده، خصوصاً بوسیله آتش می‌شود)، هولوکاست کذایی آلمانی‌های نازی علیه یهودیان را دروغی بزرگ می‌نامد و می‌نویسد: اولین دروغ این است که نازی‌ها "6 میلیون " یهودی را کشته‌اند. این رقم بسیار مبالغه‌آمیز است. دومین دروغ این است که این "6 میلیون " نفر ابتدا جمع‌آوری شده‌اند سپس زنده‌زنده "آتش زده " یا "با گاز کشته شده‌اند ". این نیز دروغ است چرا که هیچ سندی وجود ندارد که نشان دهد در آلمان نازی یک یهودی زنده در اتاق گاز یا کوره آدم‌سوزی کشته یا آتش زده شده باشد.
نویسنده معتقد است تنها افرادی (یهودی یا غیریهودی) که در اثر ابتلا به بیماری‌های خطرناکی مثل تیفوس مرده بودند در دوران آلمان نازی سوزانده و خاکستر می‌شدند تا از همه‌گیری این بیماری‌ها جلوگیری شود. تعداد این مردگان سوزانده شده بسیار کمتر از افسانه 6 میلیون است. سوزاندن یا خاکستر کردن اجساد کسانی که در اثر بیماری‌های مهلک مسری مرده‌اند عملی قانونی و رایج است که آلمان نازی و دیگر کشورها برای جلوگیری از مبتلا شدن مردم انجام می‌داده‌اند. تاکنون هیچ کس این نوع اعمال را غیرقانونی اعلام نکرده است.
استاد روابط بین الملل آمریکا تصریح می‌کند: یهودیانی هم با ابزارهای متداول نازی‌ها کشته شده‌اند (یعنی با گاز کشته نشده یا سوزانده نشده‌اند) چندان بیشتر از تعداد بسیار زیاد قربانیان غیریهودی که با همان ابزارهای نازی‌ها کشته شده اند، نیست. با توجه به اینکه هیچ کس کشتار غیریهودیان به دست نازی‌ها را "هولوکاست " نمی‌داند، و در ادامه با تعجب آور خواندن این مسأله می‌نویسد: چرا کشتار یهودیان با ابزارهای متعارف توسط نازی‌ها باید تشکیل یک "هولوکاست " بدهد؟
نویسنده سپس با تاکید بر اینکه اسرائیل از ابتدا با زور اسلحه حفظ شده است، بیان می‌دارد: تمامی اعراب و مسلمانان (بعلاوه بسیاری دیگر از مردم جهان) بخوبی می‌دانند که اسرائیل یک کشور غیرقانونی و نامشروع است. اسرائیل بر مبنای افسانه‌ها و دروغ‌های مشهور بسیاری تأسیس شده و مرتکب اعمال و برنامه‌های غیردموکراتیک و وحشیانه‌ای می‌شود که تنها می‌توان از طریق زور آن‌ها را انجام داد.
عبدالله سیندی در ادامه به ده مورد از دروغ‌ها و افسانه‌های صهیونیست‌ها اشاره می‌کند:
- یهودیان "ملت برگزیده خداوند " هستند.
- فلسطین "سرزمین موعود خداوند " تنها برای یهودیان است (علی رغم این واقعیت که مسیحیت در آنجا زاده شده است).
- "سرزمین موعود از نیل تا فرات گسترده شده است ".
- یهودیان در 2000 سال گذشته "بی‌خانمان " بوده‌اند تا اینکه در سال 1948 اسرائیل برای آنها ایجاد شد.
- تأسیس اسرائیل در سال 1948 "اجرای یک رسالت کتاب مقدس " بوده است.
- در طول 2000 سال گذشته اعراب "دشمن " یهودیان بوده‌اند (علی‌رغم این واقعیت که اعراب همواره از مسلمانان، مسیحیان و یهودیان تشکیل شده‌اند).
- فلسطین "سرزمینی خالی از سکنه " بوده است و هنگامی که یهودیان صهیونیست غرب در سال 1948 اسرائیل را در آن تأسیس کردند، هیچ ساکن عربی در آن نبوده است.
- پیش از اینکه اسرائیل در سال 1948 تأسیس شود، یهودیان "مجاز " به انجام آزادانه آداب مذهبی خود در فلسطین نبوده‌اند.
- اسرائیل یک کشور "دموکراتیک " و "صلح‌جو " است (ولو اینکه جنگ‌های وحشیانه و توسعه‌طلبانه زیادی را علیه اعراب برپا کرده، مسیحیان و مسلمانان عرب بومی را بطور برنامه‌ریزی شده کشته و از سرزمین تاریخی خودشان، فلسطین، ریشه‌کن کرده، و در 57 سال گذشته دارایی های آنها را غارت کرده است).
- آلمان نازی در طول جنگ جهانی دوم با "سوزاندن و کشتن شش میلیون یهودی بوسیله گاز " مرتکب هولوکاست شده است.
سیندی بر این باور است که بسیاری از غربی‌ها لااقل با 9 مورد اول افسانه‌های بالا موافق نیستند، ولی اکثر مردم غرب عموماً آخرین ادعای یهودی/صهیونیستی در مورد "هولوکاست " کذایی را بدون هیچ اعتراضی پذیرفته‌اند گویی که این یک "حقیقت الهی " است. او می‌افزاید: غربی‌های تحصیل‌کرده و بیسواد به یک صورت در مورد دروغ بزرگ هولوکاست فکر می‌کنند چه راست افراطی باشند (مثل بنیادگرایان مسیحی) یا از به اصطلاح "میانه‌روها " باشند و یا حتی از چپ افراطی (مثل سوسیالیست‌ها یا کمونیست‌ها) باشند.

این استاد علوم سیاسی در ادامه مقاله خود، ضمن رد آزادی بیان در آمریکا، آن را صرفاً یک ادعا دانسته و معتقد است: گرچه آمریکا معتقد است که یک کشور آزاد است که در آن اولین لایحه قانون اساسی آمریکا تضمین کننده آزادی بیان برای تمامی کسانی است که می‌خواهند بطور منطقی و عقلانی دیدگاهشان را در مورد هر موضوعی بیان کنند، "هولوکاست " کذایی صریحاً یک استثنا در این قانون است. در حالی‌که حمله و انتقاد از سوی هر کسی در آمریکا علیه دولت این کشور، رئیس جمهور، عیسی مسیح یا حتی خدا، مجاز است، حمله یا اظهارنظر انتقادی علنی (برخلاف اظهار نظر مخفیانه) از سوی هرکسی در آمریکا نسبت به لابی قدرتمند یهود یا "هولوکاست " کذایی در سرزمین "آزادی " مجاز نیست. هرکه جرأت آن را دارد که بطور علنی مطلبی انتقادی در مورد نفوذ یهود یا صهیونیسم در آمریکا بگوید یا بنویسد سریعاً به عنوان "نژادپرست " یا "یهودستیز " مورد انتقاد شدید قرار می‌گیرد و باید بهای سنگین آن را با آسیبی که به شهرت و حرفه‌اش وارد می‌شود بپردازد، همانطور که هنرپیشگانی مثل "مارلون براندو " و "وانسا ردگریو " این مسیر سخت را پیمودند. برخی اوقات بهای سخن گفتن علیه صهیونیست‌ها در سرزمین "آزادی "، مرگ است، همانطور که در مورد "آلکس اوده "، رخ داد، او یک عرب-آمریکایی بود که در سال 1985 در دفتر ADC (کمیته عربی ضدتبعیض) در کالیفرنیای جنوبی، بطرز وحشیانه‌ای کشته شد.
نویسنده سپس می‌‌افزاید: گرچه یهودیان آمریکا بر اساس بهترین برآوردها تنها یک اقلیت کوچک حدود 2 تا 3 درصدی از کل جمعیت آمریکا را تشکیل می‌دهند، ولی انسان در شگفت می‌ماند که آیا آمریکا به واقع یک کشور مسیحی است یا یک کشور یهودی، خصوصاً وقتی بحث علنی آزاد در مورد "هولوکاست " مطرح باشد.
استاد علوم سیاسی و روابط بین الملل آمریکا به این سؤال که دروغ‌پردازی‌های هولوکاست چرا و چگونه آغاز شد این گونه پاسخ می‌دهد: در جریان بخش‌های آخر جنگ جهانی دوم (1945-1939)، هنگامی که مشخص شده بود که شکست نظامی آلمان نازی نزدیک است، رهبران صهیونیست در داخل و خارج از آمریکا، بیم این را داشتند که طرح استعمارگرانه آن‌ها برای سرقت سرزمین مقدس فلسطین از اعراب، حمایت خود را از دست بدهد. علی‌رغم این حقیقت که نازی‌های ضدیهود در شرف نابودی بودند (علاوه بر اینکه اکثر یهودیان اروپا پیش از آن در بین مردم همسان شده و با آرامش در کشورهای غربی بومی خود زندگی می‌کردند، از جمله در آمریکا که بسیاری از یهودیان آلمانی و اروپای شرقی به آنجا مهاجرت کرده بودند)، رهبران صهیونیست هنوز با ناامیدی می‌خواستند تا به هر هزینه‌ای طرح قدیمی پیش از دوران نازی برای استعمار فلسطین عربی را ادامه دهند.

عبدالله سیندی در بخش دیگری از مقاله خود که پایگاه اینترنتی "رادیو اسلام " آن را منتشر کرده است، می‌نویسد: روشن است که در طول ماه‌های نتیجه‌گیری از جنگ جهانی دوم و پس از آن به دو دلیل مهم، به مسئله‌ای تأثرآور، دردناک و تکان دهنده نیاز بود. اول اینکه طرح قدیمی سال‌های 1897 (پیدایش سازمان جهانی صهیونیسم) و 1917 (بیانیه انگلیسی بالفور) صهیونیسم برای استعمار فلسطین، حمایت و مشروعیت جهانی لازم را بدست آورد. دوم اینکه روحی تازه در کالبد صهیونیسم دمیده شود به این صورت که یهودیان غیرصهیونیست و بی‌تفاوت غرب را به حامیان صهیونیسمی تبدیل کند که در حال تأسیس یک کشور "منحصراً " یهودی در سرزمین مهم و مقدس عربی فلسطین برای یهودیان غربی به‌ اصطلاح "بی‌خانمان " بود. در این‌جا بایستی اشاره شود که غرب از زمان جنگ‌های خون‌بار صلیبی گذشته (1291-1095) بر آن بود که فلسطین را از اعراب بگیرد.
در ادامه این مقاله می‌خوانیم: رهبران صهیونیسم در داخل و خارج از آمریکا، برای بدست آوردن حمایت، دلسوزی و همدردی جهانی از طرح استعمار فلسطین عربی، ناگهان شروع به نقل داستان‌های بشدت وحشتناک در این‌باره کردند که نازی‌ها در پایان سال 1942 و نوامبر سال 1944 (یعنی پنج ماه قبل از اینکه آدولف هیتلر در آوریل 1945 خودکشی کند) "شش میلیون " یهودی را در "اتاق‌های گاز "، "اجاق‌ها " و "کوره‌های آدم‌سوزی " در داخل و خارج از آلمان "سوزانده " یا "خفه کرده‌اند ". صهیونیست‌ها هم‌چنین افزودند که نازی‌ها از پوست، چربی و موهای یهودیان "نابودشده "، "کود "، "لامپ "، "کیف‌دستی "، "طناب " و "صابون " می‌ساخته‌اند.
اولین کسی که به این اطلاعات وحشتناک در مورد "هولوکاست " کذایی و "نابودسازی شش میلیون یهودی " اشاره کرد، خاخام صهیونیست، اسرائیل "گلدشتاین " بود. او در 13 دسامبر سال 1942 این ادعای ماجراجویانه را بیان کرد. پس از پایان جنگ جهانی دوم، ادعای بررسی نشده گلدشتاین از سوی رهبران صهیونیست در داخل و خارج از آمریکا و همدردهای آن‌ها در سراسر جهان بطور گسترده‌ای تکرار شد.
نویسنده سپس ادعای هولوکاست را در ارائه "قطعنامه 181 مجمع عمومی سازمان ملل " در 29 نوامبر 1947 برای مشروعیت بخشیدن به تأسیس کشور صهیونیستی برخلاف خواست بومیان عرب، سودمند دانسته و اشاره می‌کند که این قطعنامه "سازمان ملل " که با فشار آمریکا بر اعضای سازمان ملل طراحی شده بود، با 33 رأی موافق، 13 رأی مخالف و 10 رأی ممتنع تصویب شد.
وی با تاکید بر این‌که دانشمندان و مورخان غربی در اروپا و آمریکا هولوکاست را تبلیغات دروغین برنامه‌ریزی شده دوران جنگ صهیونیست‌ها می‌دانند، می‌افزاید: آن‌ها "هولوکاست " را با دیگر تبلیغات این چنینی در جریان دیگر جنگ‌ها مقایسه می‌کردند مثل تبلیغات دروغینی که در دوران جنگ جهانی اول منتشر شده بود و آلمان‌ها را متهم به "خوردن اجساد بلژیکی‌ها، پرتاب کردن آن‌ها به آسمان و سوراخ کردن این اجساد با سرنیزه " می‌کرد. در ادامه مقاله از قول "دکتر آرتور بوتز " استاد آمریکایی دانشگاه "نورثوسترن " آمده است: صهیونیست‌ها، خصوصاً کنگره جهانی یهود، مهملات خود در مورد هولوکاست را به دولت‌های متفقین، خصوصاً دولت آمریکا ارائه کرده و خواهان تصدیق این مهملات شده‌اند.
این مقاله می‌افزاید: گرچه صهیونیست‌ها و حامیان آن‌ها همواره هرکسی را که "هولوکاست " را انکار کند، "راست‌گرا " یا "نژادپرست " می‌نامند، اما حقیقت امر این است که از اواسط دهه 1940 بسیاری از دانشمندان و مورخان غربی و غیرغربی، با حرفه‌های گوناگون و زمینه‌های اعتقادی و عقاید سیاسی مختلف (ازجمله یهودیان)، بطور مطلق، "نسل‌کشی " و "اتاق‌های گاز " ادعایی دوران نازی و تعداد غیرقابل‌قبول "شش میلیون " قربانی را رد کرده‌اند.
استاد علوم سیاسی و روابط بین الملل آمریکا با تأکید بر این‌که دانشمندان و مورخانی مثل دکتر "بوتز "، منکر این حقیقت نشده‌اند که یهودیان و غیریهودیان بسیاری در آلمان نازی و مناطقی که در طول جنگ جهانی دوم تحت تصرف این کشور بوده است، در داخل و خارج از اردوگاه‌های وحشتناک اسرا، کشته و اعدام شده‌اند، بیان می‌کند: آنچه که آن‌ها رد می‌کنند، این "هولوکاست " کذایی است. آن‌ها عدد "شش میلیون " و شیوه کشتن یهودیان را رد می‌کنند. این منکران هولوکاست همگی شش نکته اساسی زیر را قبول دارند:
اینکه "هولوکاست " کذایی و داستان "شش میلیون " نفر قربانی، از سوی خود صهیونیست‌ها و نه مقامات دولتی یا منابع مستقل دیگر سرچشمه گرفته است.
نه کنفرانس "یالتا " در سال 1945 (نشست رهبران روسیه، آمریکا و انگلیس)، نه "واتیکان "، و نه حتی "صلیب سرخ بین‌الملل "، علیه هولوکاست یا افسانه شش میلیون سخن نگفته‌اند و هیچ یک نیز دلیلی برای آن ارائه نکرده‌اند.
در هیچ کدام از سه خاطره مهم دوران جنگ جهانی دوم، یعنی خاطرات رهبر فرانسه "چارلز دی‌گاول "، رهبر انگلستان "وینستون " "چرچیل " و رهبر آمریکا "دوایت آیزنهاور "، هیچ اشاره‌ای به هولوکاست نشده است.
دادگاه‌های پس از جنگ جهانی دوم "نورنبرگ " در آلمان، که خود‌به‌خود ادعای شش میلیون صهیونیست‌ها را "پذیرفته " بود چیزی بیشتر از پیگردهای سیاسی جانبدارانه و غیرمنصفانه‌ای که از سوی قدرت‌های پیروز اجرا می‌شد نبود.
تنها "اعتراف‌نامه " موجود در مورد "سوزاندن و کشتار با گاز یهودیان " در 5 آوریل 1946 از سوی سرهنگ "رادولف فرانز هاس "، فرمانده نازی اردوگاه "آشویتس " بیان شده و او این اعترافات را پس از شکنجه زیر دست شش افسر پلیس آگاهی گفته است؛ گروهبان برنارد "کلارک "، یکی از این شکنجه‌گران بعدها این مسئله را تأیید کرد.
بهترین برآوردها در مورد تعداد یهودیانی که در داخل و خارج از اردوگاه‌های وحشتناک آلمان مرده یا کشته شده‌اند (نه با "گاز " یا در "کوره‌های آدم‌سوزی ") و یا جان خود را در اثر وحشی‌گری‌های نازی‌ها، گرسنگی، بیماری معلولیت‌های ناشی از جنگ یا دیگر دلایل از دست داده‌اند، از 300.000 تا 500.000 (و نه شش میلیون نفر) است. باید اشاره داشت که در طول جنگ جهانی دوم حدود 74 میلیون نفر مرده‌اند که اکثریت قاطعی از آن را غیریهودیان تشکیل می‌دهند، و غیرنظامیان شهرهای هیروشیما و ناکازاکی ژاپن که در بمباران به خاکستر تبدیل شدند نیز بخشی از این تعداد هستند.
سیندی در ادامه مقاله می‌نویسد: "پل راسینیه "، جغرافی‌دان فرانسوی (که به نام "پدر مکتب تاریخ حقیقی هولوکاست نامیده شده است)، در سال 1945 به عنوان یک سوسیالیست به مجلس ملی فرانسه راه یافت، در سال 1948 کتابی با نام "عبور از استوا " نوشت که در آن تجربیات وحشتناکی که بین سالهای 1943 تا 1945 به عنوان یک زندانی سیاسی چپ‌گرا در اردوگاه‌های اسرای جنگی "بوخنوالد " و "دورا " داشته را بازگو کرده است. او در این کتاب و کتاب‌های بسیار دیگری که پس از آن منتشر شد مثل کتاب داستان هولوکاست و دروغ‌های "الیسز "، "هولوکاست "، "اتاق‌های گاز " و رقم "شش میلیون " را قویاً رد کرده است. راسینیه در عین حالی‌که ادعای "نابودسازی " یهودیان توسط نازی‌ها را کاملاً رد کرده، با نگاهی سخاوتمندانه برآورد کرده است که بین سال‌های 1933 تا 1945، احتمالاً یک میلیون یهودی در اثر سیاست‌های وحشیانه گوناگون مستقیم و غیرمستقیم نازی‌ها مثل غوغای اخراج یهودیان، شرایط سخت کارگران، بازداشتگاه‌ها، سوءتغذیه، بیماری، همه‌گیری و از همه مهمتر خود جنگ جهانی دوم، از بین رفته‌اند.
استاد روابط بین الملل و علوم سیاسی آمریکا همچنین بیان می‌دارد: یک فرانسوی دیگر به نام روبرت "فوریسون "، استاد سابق دانشگاه "لیون "، نیز هولوکاست کذایی نازی‌ها را رد کرده و تمامی کسانی که "اتاق‌های گاز نازی " را طراحی یا توصیف کرده‌اند، به چالش کشیده است؛ او کتاب مشهور خاطرات "آنه فرانک " را یک دروغ بزرگ دانسته است؛ و موزه یادمان هولوکاست در واشنگتن را "یک شکست مفتضحانه تاریخی " نامیده است.

عبدالله سیندی در بخش‌های پایانی مقاله خود می‌نویسد: در حالی‌که برای شش میلیون کشته فرضی یهودی توسط نازی‌های آلمانی در اتاق‌های گاز یک موزه یادمان هولوکاست در آمریکا وجود دارد، در هیچ جای این کشور موزه یادمان هولوکاست، مرکز غرامت یا حتی عذرخواهی بخاطر کشتار ده‌ها میلیون بومی آمریکایی یا سیاهپوست آمریکایی که در جریان بزرگترین هولوکاست واقعی جهان مثل حیوان، به دست آمریکایی-اروپایی‌ها قتل عام شدند وجود ندارد. به گفته "وارد چرچیل "، استاد آمریکایی، روی هم رفته احتمالاً بیش از یکصد میلیون بومی، در دوران "متمدن سازی " مداوم نیم‌کره غربی توسط اروپاییان، نابود شده‌اند. استاد دیگر آمریکایی، "دیوید استانارد " می‌نویسد که بین 40 تا 60 میلیون سیاهپوست آمریکایی در اثر وحشیگری‌های سیستم برده‌داری اروپایی-آمریکایی جان خود را از دست داده‌اند.
نویسنده در ادامه به سخنان "دکتر آرتور بوتز " در کتاب محققانه و مستند دروغ بزرگ قرن بیستم استناد می‌کند که در پرونده‌ای علیه نابودسازی فرضی یهودیان اروپا آورده است: در جریان جنگ جهانی دوم، حتی مقامات وزارت کشور آمریکا مثل "بریکنریج لانگ " و همکارانش "... تمام صحبت‌ها در مورد "نابودسازی " را تنها یک پروپاگاند ابداعی برای دوران جنگ مثل داستان‌هایی که در جریان جنگ جهانی اول ساخته شدند، می دانستند. به بیان دکتر بوتز اتاق‌های گاز، تنها پروپاگاندهای افسانه‌ای دوران جنگ هستند که کاملاً شبیه به مهملاتی است که در دوران جنگ جهانی اول از سوی "لرد بریک " گفته شده است.
دکتر بوتز همچنین نشان داده است که تعداد کل زندانیانی که در کل سیستم اردوگاه‌های اسرای جنگی آلمان بوده‌اند، اعم از یهودی و غیریهودی (چراکه هیچ اردوگاه مخصوصی برای یهودیان وجود نداشته)، حدود 224.000 در سال 1943 و 524.000 در سال 1944 بوده است. علاوه براین دکتر بوتز اشاره داشته است که "هنریش هیملر "، دومین فرد قدرتمند در آلمان نازی (که به ظاهر در 23 می سال 1945 هنگامی که در اسارت انگلیسی‌ها بوده "با مسموم کردن خود، خودکشی کرده است ") چند هفته پیش از پایان جنگ جهانی دوم در مصاحبه‌ای با نماینده کنگره جهانی یهود اظهار داشته است که:
"ما برای متوقف ساختن همه‌گیری "تیفوس " مجبور شدیم که اجساد تعداد بسیاری از مردم را که بواسطه این بیماری مرده بودند، بسوزانیم. به این منظور مجبور به ساخت کوره مرده‌سوزی شدیم که بخاطر آن اکنون طناب دار ما را مهیا کرده‌اند.
در نهایت دکتر بوتز ثابت می‌کند که هیچ مدرک مستند ملموسی از نازی‌ها وجود ندارد که مستقیماً نشان دهنده هر نوع برنامه‌ای برای "نابودسازی " باشد. او اشاره می‌کند که حتی دکتر "آریه لئون کوبوی " از مرکز اسرائیلی اسناد یهود در تل‌آویو، در سال 1960 تصدیق کرده است که "هیچ سندی با امضای "هیتلر "، "هیملر " یا "هایدریش " وجود ندارد که در مورد نابودسازی یهودیان باشد ... در نامه‌ای که از "گورینگ " به هایدریش در خصوص راه‌حل نهایی مسئله یهودیان فرستاده شده است واژه "نابودسازی " بکار نرفته است.
نویسنده یهودی فرانسوی، "الگا ورمسر-میگوت " نیز در کتاب سیستم اردوگاه‌های نازی در سال 1968 می‌نویسد:
همانطور که هیچ ... دستوری مبنی بر نابودسازی با گاز در آشویتس وجود ندارد، هیچ دستوری نیز برای متوقف ساختن آن در نوامبر 1944 موجود نیست. نه در دادگاه نورنبرگ، نه در دادگاه‌های حاشیه‌ای، نه در دادگاه "هِس " در "کراکو " نه در دادگاه "آیشمن " در اسرائیل، نه در دادگاه فرماندهان اردوگاه‌ها در نوامبر 1945 در فرانکفورت و دادگاه آگوست 1946 در مورد ارقام ثانوی "آشویتس "، در هیچ کدام دستور شناخته شده‌ای که در تاریخ 22 نوامبر 1942 به امضای هیملر رسیده باشد و مبنی بر این باشد که نابودسازی یهودیان با گاز متوقف شود، وجود ندارد.
علاوه براین دکتر "آوستین آپ " استاد آمریکایی ادبیات انگلیسی در دانشگاه "اسکرانتون " و "کالج لاساله "، در کتاب فریب شش میلیونی: تهدید مردم آلمان به خاطر نشانه‌هایی سخت از جنازه‌های تقلبی، چهار نکته اساسی زیر را توضیح داده است:
این‌که آنچه "راه‌حل نهایی " هیتلر برای مسئله یهودیان نامیده می‌شود، به معنای "نابودسازی " آنان نبوده بلکه اخراج یا بیرون کردن آن‌ها از آلمان بوده است، آنچه این مسئله را ثابت می‌کند همکاری آزاد و تشویق خود صهیونیست‌ها است که از یهودیان آلمان می‌خواستند که به یهودیان دیگر نقاط جهان پیوسته و کشور بومی خود را ترک کنند تا در فلسطین ساکن شده و آنجا را استعمار کنند (این برنامه صهیونیست‌ها از سال 1897 و مطابق با بیانیه انگلیسی سال 1917 بالفور بوده است). مطلقاً هیچ فرد زنده‌ای (چه یهودی و چه غیریهودی) در اردوگاه‌های اسرای جنگی آلمان، ازجمله آشویتس (که به ظاهر مرکز اصلی "نابودسازی " بوده است) "با گاز کشته نشده " یا "سوزانده " نشده است.
به اعتقاد نویسنده یهودیانی که به دست نازی‌ها جان خود را از دست داده‌اند یا به خاطر بیماری‌های همه‌گیر مرده‌اند و یا به این دلیل کشته شده‌اند که شورشی، جاسوس، خرابکار یا جنایتکار بوده‌اند و یا در غیر اینصورت قربانیان انتقام‌ها و تلافی‌های تأسف‌بار اما بطور بین‌المللی قانونی آلمان‌ها بوده‌اند. صهیونیست‌ها و حامیان آمریکایی آن‌ها در داخل و خارج از صنعت سینما و رسانه آمریکا، که دائماً رقم "شش میلیون " را بکار می‌برند نتوانسته‌اند کمترین سندی برای اثبات ادعای خود بیابند.
این استاد روابط بین الملل آمریکا علاوه بر موارد فوق دیگر دانشمندانی را که هولوکاست را رد کرده اند ذکر می‌کند و می‌نویسد: غربی‌ها نیز ادعاهای داستان هولوکاست را رد کرده‌اند. در میان آن‌ها نام این دو آمریکایی به چشم می‌خورد: سرهنگ "جان بیتی " از سرویس اطلاعات نظامی وزارت دفاع آمریکا در جنگ جهانی دوم که در کتاب "پوشش آهنی بر روی آمریکا "، افسانه "شش میلیون " را تمسخر کرده است، و دکتر "دیوید لسلی هوگان "، استاد سابق دانشگاه کالیفرنیا در "برکلی ". در میان مورخان انگلیسی که هولوکاست را رد کرده‌اند به این دو نفر می‌توان اشاره کرد: "دیوید ایروینگ " نویسنده پروفروش‌ترین کتاب در زمینه هولوکاست، و "ریچارد هاروود " که در سال 1947 کتابی با عنوان "آیا واقعاً شش میلیون نفر مرده‌اند؟ حقیقت از دست رفته " را منتشر کرد. لااقل سه دانشمند آلمانی، هولوکاست را رد کرده‌اند. از جمله دکتر "ویلهلم استیجلیک " که کتاب "آشویتس: یک قاضی به دنبال مدرک " را نوشته است، "امیل آرتز " نویسنده کتاب "جدول ضرب جادوگران، دروغ است "، و نیز "کریستفرسن " نویسنده کتاب "دروغ آشویتس ".
از میان منکران ژاپنی هولوکاست می‌توان به این دو اشاره کرد: دکتر "ماسانوری نیشیوکا " نویسنده مقاله برجسته ده صفحه‌ای با عنوان "بزرگترین تابوی تاریخ پس از جنگ: هیچ اتاق گازی در آلمان نازی وجود نداشته است " در مجله ژاپنی "مارکوپولو " (فوریه 1995)، و بهترین نویسنده ژاپنی "ماسامی اونو " که هولوکاست را توصیف کرده و خاطرات "آنه فرانک " را دروغ خوانده است.
دیگر منکران برجسته هولوکاست شامل دو کانادایی به نام "ارنست زاندل " که یک ناشر است، "جان بال " زمین شناس متخصص عکس‌های هوایی؛ معلم راست‌گرای سوئیسی "یورگن گراف "؛ متخصص ایتالیایی اسناد، "کارلو ماتوینو "؛ نویسنده چپ‌گرای فرانسوی و عضو سابق حزب کمونیست فرانسه، "روژه گارودی " که کتاب "کشف افسانه‌های سیاست اسرائیل " او در سال 1995 توسط "پیر گیلام " منتشر شد، هستند.
در کنار نویسنده یهودی الگا ورسمر-میگوت که قبلاً به او اشاره شد، یهودیان غربی دیگری نیز هستند که بطور مطلق منکر این امر شده‌اند که دولت نازی به کشتار یهودیان با "گاز " دست زده و یا اصلاً در اندیشه چنین کاری بوده است. از این جمله می‌توان به ناشر سوئدی "دیتلیب فلدرر " از پژوهشنامه اطلاعاتی یهود، "دیوید کول " آمریکایی و دانشمند آلمانی "ژزف گینسبرگ "، اشاره کرد.
در ادامه این مقاله آمده است: در واقع کسانی که هولوکاست را به چالش کشیده‌اند حتی در خود هالیوود نیز یافت می‌شوند، یعنی جایی که یهودیان بزرگترین استودیوهای فیلم مثل "کلمبیا "، "مترو-گلدوین-میر "، "پارامونت "، "فوکس قرن بیستم "، "یونیورسال " و "برادران وارنر " را تأسیس کرده‌اند. به عنوان مثال در سال 1983 "روبرت میشم " هنرپیشه برجسته آمریکایی، در مصاحبه‌ای در مجله "اسکویر "، هولوکاست را تمسخر کرد. هنگامی که از او در مورد کشتار شش میلیون یهودی توسط نازی‌ها سوال شد او پاسخ داد: یهودیان این مسئله را می‌گویند، ولی مردم آن را انکار می‌کنند.
این استاد علوم سیاسی در پایان مقاله‌اش مقبولیت و همدردی گسترده عمومی در سراسر غرب با رژیم صهیونیستی را واقعه دروغین هولوکاست می‌داند و این‌طور نتیجه می‌گیرد: هولوکاست منجر به تأسیس وحشیانه کشور بیگانه اسرائیل در سرزمین عربی فلسطین در سال 1948 شده و هزینه بسیار غم‌انگیز آن را مسلمانان و مسیحیان بومی بیگناه فلسطین پرداخته‌اند. در نتیجه، چه نازی‌ها یک یهودی را کشته باشند و چه شش میلیون یهودی (و با هر وسیله و روشی که این کار را انجام داده باشند)، آلمان‌ها -و مطمئناً نه اعراب فلسطینی- بایستی هزینه این هولوکاست کذایی را بپردازند. اگر بطور منطقی سخن بگوییم، کشور نامشروع و غیرقانونی یهودی/صهیونیستی اسرائیل که باعث مرگ و بدبختی اعراب شده است باید در جایی در آلمان (و نه فلسطین) تأسیس می‌شد.


 نوشته شده توسط پژوهشگر در شنبه 89/4/5 و ساعت 11:21 عصر | نظرات دیگران()

یکی از مهمترین ادعاهای یهودیان و متفقین بعد از جنگ جهانی دوم، این بود. که آلمان‌ها، یهودیان را در اتاق‌های گاز می‌کشتند، تحقیقات علمی که درباره‌ی اماکن مورد ادعا انجام شده، عدم صحت آن را ثابت می‌کند

علی‌رغم تمام تدابیر، امکانات و حجم عظیم تبلیغات جهانی به کار گرفته شده جهت اثبات این واقعه، تاکنون ده‌ها مورخ برجسته‌ی اروپایی و صدها استاد بلندآوازه و متخصص شناخته شده، بررسی اسناد تاریخی، با ارائه اسنادی که هیچ صاحب‌نظری نمی‌تواند در صحت آنها‌ کمترین تردیدی روا دارد، به روشی کاملا علمی اثبات کرده‌اند که ماجرای هولوکاست و کوره‌های آدم‌سوزی، اتاق‌های گاز، قتل عام 6 میلیون یهودی و هر آنچه صهیونیست‌ها در این باره ادعا می‌کنند، دروغ محض و یک داستان ساختگی است که واقعیت آن یقینا با اسناد موجود زیر سئوال رفته و مدارک و شواهد ادعایی یهودیان بدون اعتبار و ابطال‌پذیر است. افرادی همچون مارک وبر، روبرت فوریسون، فدریک توبن، روژه گارودی، دیوید راتایژاک …، این عده عمدتا به «تجدید نظر طلبان» مشهور می‌باشند. (اسرائیل شاهاک، تاریخ یهود، مذهب یهود، بار سنگین سه‌هزاره، ترجمه مجید شریف، تهران: نشر چاپخش، 1376،ص20.)

اتاق‌های گاز
یکی از مهمترین ادعاهای یهودیان و متفقین بعد از جنگ جهانی دوم، این بود. که آلمان‌ها، یهودیان را در اتاق‌های گاز می‌کشتند، تحقیقات علمی که درباره‌ی اماکن مورد ادعا انجام شده، عدم صحت آن را ثابت می‌کند:
پروفسور «روبرت فوریسون» نویسنده و محقق برجسته‌ی فرانسوی، متخصص و کارشناس عالی‌رتبه‌ی اسناد و مدارک تاریخی می‌گوید: «من تا سال 1960 به واقعیت کشتار بزرگ در «اتاق‌های گاز» اعتقاد داشتند. پس از چهارده سال اندیشه و مطالعه‌ی شخصی و آنگاه چهار سال تحقیق بی‌وقفه و خستگی‌ناپذیر، همانند بیست نفر از نویسندگان «رویزیونیست» (تجدیدنظر طلب) تاریخی، اطمینان یافتم که با یک دروغ بزرگ تاریخی مواجه هستم. از اردوگاه‌های «آشویتس» و «بیرکناو» چندین مرتبه بازدید کردم. در اردوگاه‌های «اشتروتهوف» (در آلزاس فرانسه) و «مایدانک» (در لهستان)، مکان‌هایی را که به عنوان «اتاق گاز» معرفی می‌شدند، بررسی کردم. سال‌ها اما بیهوده به دنبال فقط یک بازمانده از بازماندگان جنگ بودم که به چشم خود «اتاق‌های گاز» را دیده باشد، به جتی یک مدرک، فقط یک مدرک راضی بودم؛ اما همین یک مدرک را هم نیافتم. در مقابل آنچه یافتم، تعداد بیشماری مدارک مجعول بود؛ پس از آن با سکوت ، مزاحمت، دشمنی، توهین و بالاخره ضرب و جرح و محاکمه مواجه شدم.» (پروفسور روبر فوریسون، اتاق‌های گاز در جنگ جهانی دوم واقعیت یا افسانه؟ ترجمه دکتر سیدابوالفرید ضیاءالدینی تهران: موسسه فرهنگی پژوهشی ضیاء اندیشه 1381.) وی در جای دیگر به عکس‌های ساختگی از اتاق‌های گاز مورد ادعای صهیونیست‌ها اشاره می‌کند و با تعجب می‌پرسد، اگر این عکس‌ها واقعی است، چگونه سربازان آلمانی – مورد ادعا – بدون ماسک و بی‌آن که کمترین پوششی بر دهان، بینی و چشم خود داشته باشند در اتاق‌های مالامال از گازهای کشنده ایستاده و بر جان کندن یهودیان محکوم نظارت می‌کنند؟!
«فرد لوشتر» متخصص و مهندس اتاق‌های گاز از آمریکا، مکان‌هایی را که در «آشویتس»، «بیرکنائو» و «مجدانک» به عنوان اتاق‌ گاز مورد استفاده قرار می‌گرفت، برای انجام آزمایش انتخاب و ثابت کرد که این اماکن برای این منظور مورد استفاده قرار نگرفته و همچنین حتی یک ذره‌ی کوچک از ترکیب سیانور که از اجزاء فعال سم«زیکلون B» است و گفته می‌شود از این سم برای کشتار یهودیان در آشویتس استفاده شده، در محل وجود ندارد. اما چیز مهمی که لوشتر در گزارش خود به اثبات رساند، این بود که با فرض اینکه این تجهیزات بتواند وجود اتاق‌های گاز را به اثبات برساند، به خاطر تعداد بالای فوت شدگان، سهم هر اتاق گاز 1693 نفر در هفته می‌باشد. این امر از نظر زمانی مستلزم 68 سال برای اعدام تعداد 6 میلیون نفر است، یعنی رایش سوم باید 75 سال حکومت کرده باشد تا این تعداد را کشته باشد.

کوره‌های آدم سوزی
از دیگر ادعاهای صهیونیست‌ها این است که نازی‌ها، یهودیان را در کوره‌های آدم‌سوزی می‌سوزاندند این ادعا امروزه به عنوان یک دروغ تاریخی شناخته شده است:
پروفسور «روژه گارودی» در کتاب اسطوره‌های بنیان‌گذاران سیاست اسرائیل» می‌گوید آنچه که از کوره‌ها و آثار آن بر جای مانده، مکان‌هایی بوده که مردگان مبتلا به بیماری تیفوس – برای جلوگیری از شیوع آن بیماری – را در آن می‌سوزاندند و مساله‌ی قتل‌عام یهودیان و سوزاندن آنها مطرح نبوده است. در حقیقت آنچه که در اذهان مردم جهان از تصویر کوره‌های آدم‌سوزی و اتاق‌های گاز هیتلر بر جای مانده تنها محصول سینمایی کمپانی‌های بزرگ فیلم‌سازی صهیونیست‌ها است. آنها بدین وسیله همواره کوشیده‌اند تا خود را از اروپائیان طلبکار دانسته و چهره‌ای رنجدیده از خویش را ترسیم نمایند. (یوری ایوانف؛ صهیونیسم؛: ترجمه ابراهیم یونسی؛ امیرکبیر؛ تهران؛ 1356؛ ص 129)
«وئیس مارشالکو» درباره‌ی اتاق‌های گاز و کوره‌های آدم‌سوزی اسناد جالبی ارائه می‌کند. مارشالکو توضیح می‌دهد که چگونه زیر نظر یهودیان در پایان سال 1945 میلادی، اردوگاهی چون «داخو» مورد تخریب و بازسازی هدف‌دار قرار گرفت.
او می‌نویسد:«قبل از هر چیز منظره‌ی زیبای سرسبز و بستان گونه‌ی اردوگاه باید به کلی تخریب می‌شد؛ چون برای سینماروهای امریکایی پذیرش این امر که یهودیان را در دل باغ و بستان و بستری از گل و گیاه شکنجه می‌کردند، کارمشکلی بود، به ویژه وقتی آنها را به سینماها کشانده بودند تا صحنه‌های مخوف وترسناک (اردوگاه‌ها) را نشانشان دهند. از این رو به کارگران جدید اردوگاه دستور دادند مثلا یک گودال خون که لوله‌ای از آن به خارج می‌رفت بسازند تا طوری به نظر آید که از این گودال، خون یهودیان از طریق آن لوله تخلیه ‌می‌شده است. محوطه‌ی استحمام زندانی‌ها، اتاق رخت‌کنی آنها و محوطه‌های ورودی، تماما باید بازسازی می‌‌شدند تا به صورتی درآیند که به کوره‌ی آدم‌سوزی که یهودیان ادعا می‌کردند، شبیه باشند.» (فتح جهان با دروغی به نام «کوره یهودی سوزی»، سایت علمی یهود.)

شش میلیون کشته یهودی
بر اساس تحقیقات و مستندات تاریخی چنین چیزی نیز اصلا واقعیت نداشته است؛ از جمله:
1 – روژه گارودی در «محاکمه آزادی» بیان می‌کند که رقم شش میلیون را که تا سال 1971 واقعی می‌پنداشته، با «ناهوم گلدمن»، رئیس کنگره‌ی جهانی یهود، مطرح کرده و گلدمن نیز اعتراف کرده است که این رقم را وی تعیین کرده است آن هم برای این که مقدار بیشتری غرامت بابت کشته‌شدگان یهودی دریافت نماید. در واقع گلدمن اذعان نموده است که هیچ سندی در این خصوص وجود ندارد. (روژه گارودی، محاکمه آزادی، ترجمه جعفریان و دیگران، تهران: موسسه اندیشه معاصر، 1377، ص 8)
2 – مارشالکو بر مبنای شواهد متعدد آماری نشان می‌دهد: کل تعداد یهودیان اروپا در سال 1933 بالغ بر 000/600/5 نفر بوده است و این رقم مورد تاکید یهودیان آمریکا نیز می‌باشد. از این تعداد یک میلیون یهودی بیرون خط مولوتف – روبین تروپ، اگر کسر شود و اگر یهودیان ساکن در کشورهای بی‌طرف و متفقین را هم کسر کنیم، رقم دو میلیون و پانصدهزار باقی می‌ماند؛ در حالی که بنا بر نظر کارشناسان، کل یهودیان ساکن در قلمرو هیتلر و هیملر به نیم میلیون هم نمی‌رسید. (اسرائیل شاهاک، تاریخ یهود، مذهب یهود، بار سنگین سه هزاره، ترجمه مجید شریف، تهران: نشر چاپخش، 1376، ص 20)

جمع‌بندی
1 – نحوه‌ی برخورد غرب با هولوکاست و جلوگیری از تحقیقات علمی و مستند دانشمندان نه تنها با ادعای آزادی عقیده و بیان، منافات دارد بلکه خود حاکی از ساختگی و غیرواقعی بودن این قضیه است.
2 – مدعیان حقوق بشر با بزرگ نمایی بخشی از جنایات جنگ جهانی دوم که در مقابل سایر جنایاتی که در این جنگ اتفاق افتاد از جمله بمباران اتمی ژاپن توسط آمریکا و همچنین سایر نسل‌کشی‌های جهان، سیاسی‌بودن جانبداری خود از حقوق بشر را به اثبات رسانده‌اند.
3 – بر اساس تحقیقات علمی و مستندات تاریخی انجام شده توسط محققان و متخصصان، ماجرای هولوکاست و کوره‌های آدم‌سوزی، اتاق‌های گاز، قتل عام 6 میلیون یهودی و هر آنچه صهیونیست‌ها در این باره ادعا می‌کنند، دروغ محض و یک افسانه‌ی ساختگی است.
4 – با دروغ بودن افسانه‌ی هولوکاست اساس تشکیل دولت اسرائیل و توجه مضاعف به این مولود بی‌هویت انگلیس و آمریکا، زیر سوال نی‌رود.
5 – بر فرض قبول هولوکاست با چیزی جز «ادعای ظلم مسیحیان در حق یهودیان» مواجه نیستیم؛ چرا وقتی غرب با دفاع از هولوکاست ادعای جبران خسارت وارده به یهود را دارد، این خسارت را از جیب ملت‌های دیگر پرداخت می‌کند؟ اروپا در صورت پافشاری بر وقوع هولوکاست و جبران خسارت، باید قسمتی از زمین‌های خود را در اختیار صهیونیست‌ها قرار دهد. تنها این گونه، غرب می‌تواند خود را از چالشی بزرگ در مقابل یهود – که خود را مظلوم می‌دانند – و یک میلیارد مسلمان رهایی بخشد.
6 – واقعیت این است که افسانه‌ی هولوکاست یا فلسفه‌ی وجودی دولت اسرائیل و منافع حیاتی صهیونیسم بین‌المللی و دولت‌های غربی ارتباطی ناگسستنی دارد و برجسته کردن مساله‌ی هولوکاست صرفا سرپوش نهادن بر ماهیت نامشروع، اعمال توسعه‌طلبانه و جنایات رژیم اسرائیل در فلسطین و جهان می‌باشد.

منبع: سایت ایران کارتون

مرکز اسناد انقلاب اسلامی

 نوشته شده توسط پژوهشگر در شنبه 89/4/5 و ساعت 11:19 عصر | نظرات دیگران()

امریکن‌فری‌پرس بررسی کرد
سوال‌های بی‌پاسخ افسانه هولوکاست

خبرگزاری فارس: یک هفته‌نامه آمریکایی طی مقاله‌ای به بررسی سوالات و شبهات بی‌پاسخ زیادی پرداخت که در سایه جار و جنجال‌های تبلیغاتی غرب قرار گرفته‌اند.


 

به گزارش فارس، "جان تیفانی " روزنامه‌نگار و کارشناس آمریکایی طی مقاله‌ای در هفته‌نامه "امریکن‌فری‌پرس " در رابطه با باوراندن افسانه هولوکاست نوشت: اگرچه یکسری ایرادات منطقی به این مسئله که تبدیل به نوعی عرف و قرارداد شده وجود دارد، اما همه این مطلب را "می‌دانند " که شش میلیون یهودی توسط آلمانی‌ها درجریان جنگ جهانی دوم کشته شدند.
بنابراین گزارش، در سال 1939، بطور رسمی نزدیک به 15 میلیون و 700 هزار یهودی در جهان زندگی می‌کردند که بعد از جنگ جهانی دوم این تعداد به بیش از 18 میلیون یهودی افزایش پیدا کرد. (نشریه "نیویورک‌تایمز که متعلق به یهودیان نیز هست، 22 فوریه 1948 تعداد یهودیان را 18میلیون و 700 هزار نفر اعلام کرده بود.)
نویسنده این گزارش در ادامه می‌پرسد: چطور از این آمار می‌توان نتیجه گرفت که از 15 میلیون و 700 هزار یهودی روی زمین حضور داشتند، بنابر ادعاهای مطرح شده، شش میلیون نفر از آنها کشته شده و تنها حدود 9 میلیون نفر باقی مانده‌اند؟ در این صورت این مطلب که جمعیت یهودیان جهان تنها در کمتر از 9 سال دو برابر شده و به 18 میلیون نفر رسیده، شاهکاری متحیر کننده‌ است.
تیفانی می‌افزاید: از همان ابتدای شناخته شدن افسانه‌ هولوکاست همواره در حالی از "شش میلیون " نفر صحبت می‌شد که بنابر ادعای خود یهودیان، چهار میلیون یهودی در اردوگاه "آشویتز " با گاز مسموم شدند. در عین حال در سال 1990 نیز مشخص شد که تنها 1.5 میلیون نفر در این اردوگاه توسط گاز مسموم شده بودند که 2.5 میلیون نفر از آمار اولیه کمتر بود. با این وجود و با بی‌توجهی تمام به علم ریاضیات، آمار شش میلیونی اعلام شده، همچنان بدون چالش باقی مانده و کسی آن را زیر سوال نمی‌برد!
این گزارش می‌افزاید: حتی دکتر "فرانسیزک پایپر "، رئیس موزه آشویتز هم اعلام کرده بود که اتاق‌های گاز منتسب به نازی‌ها در حقیقت پس از جنگ، توسط شوروی‌ها جعل شده تا به عنوان ابزاری تبلیغاتی برای تحت فشار قرار دادن آلمان مورد استفاده قرار گیرد. لازم به ذکر است که سخنان دکتر پایپر در یک نوار ویدیویی ضبط شده و موجود است.
تیفانی با اشاره به برخی دیگر از شواهد جعلی بودن افسانه هولوکاست می‌نویسد: "صلیب سرخ جهانی "، بطور رسمی گزارش کرده بود که تنها کمتر از 300 هزار نفر از تمامی ملیت‌هایی که در اردوگاه‌های آلمان بازداشت بودند، به علل مختلف و از جمله کهولت سن، مرده‌اند. همچنین هنگامی که صلیب سرخ پس از پایان جنگ جهانی و آزادی زندانیان از هزاران زندانی اردوگاه‌های آلمان مصاحبه کرد و از آنها پرسید که آیا هیچ نشانه‌ای از اتاق‌های گاز دیده‌اند یا خیر، پاسخ همه زندانیان، منفی بود.
این نویسنده آمریکایی همچنین تاکید می‌کند که از 300 هزار نفری که صلیب سرخ جهانی مرگ آنها را تایید کرده هم به سختی بیش از نیمی از آن‌ها یهودی بوده‌اند. از سوی دیگر بیشتر این مرگ و میرها نیز به دلیل شیوع بیماری تیفوس بوده که آن هم بر اثر شرایط جنگی بوجود آمد و جان بسیاری از آلمانی‌ها و از جمله پزشکان، پرستاران و کارکنان اردوگاه‌های اسرای جنگی را هم گرفت.
تیفانی با اشاره به اینکه آلمان‌ها حتی در صدد کاهش مرگ و میرها بودند، می‌نویسد: این مرگ و میرها برای مقامات آلمانی بسیار زیاد بود. بطوریکه "هنریش هیملر "، فرمانده کل بازداشتگاه‌های آلمان هشتم دسامبر 1942 طی دستوری اعلام کرد که " میزان مرگ در اردوگاه‌ها به هر قیمتی که هست می‌بایست کاهش یابد. "
این گزارش می‌افزاید: در کل اروپا که تحت اشغال آلمان قرار داشت، 2.4 میلیون یهودی زندگی می‌کردند و این در حالی بود که پس از پایان جنگ، 3.8 میلیون یهودی خواستار بهره‌مندی از مزایایی شدند که دولت آلمان به نجات یافتگان یهودی ارایه می‌کرد.
تیفانی در بخش دیگری از مقاله خود می‌نویسد: طبق گزارش "نیویورک تایمز " در تاریخ چهارم ژانویه 1987، "الی ویسل " کسی که ادعا می‌کرد یکی از نجات‌یافتگان هولوکاست است، رسیدن شوروی‌ها به اردوگاه آشویتز را یک معجزه توصیف کرد. این در حالی است که وی 11 آوریل 1983 در سخنرانی خود در "باشگاه رسانه‌های ملی " واشنگتن ماجرای نجات یافتن خود را به گونه‌ای دیگر بازگو کرد و مدعی شد که توسط ارتش آمریکا و از اردوگاه "داکوا " نجات یافته است!
تیفانی با به سخره گرفتن سخنان متناقض این مدعی نجات یافتن از اردوگاه‌های آلمان نازی، می‌گوید: شاید وی تنها زندانی جنگ باشد که توسط دو ارتش مختلف و از دو اردوگاه مختلف، نجات پیدا کرد!
نویسنده این گزارش با اشاره به دیگر داستان‌پردازی‌ها در رابطه با هولوکاست نوشت: سال 1948 داستانی در رابطه با یک دختر بیچاره یهودی منتشر شد که توسط آلمانی‌ها به قتل رسید. این در حالی است که کودک مذکور در واقع به واسطه بیماری تیفوس درگذشته بود.
نکته جالب دیگر در مورد این داستان آن است که نوشته‌هایی که گفته می‌شود خاطرات این کودک یهودی هستند و بر اساس آن استناد شده است که آلمان‌ها این کودک را مورد آزار و اذیت قرار داده‌اند، با نوعی خودکار نوشته شده است که در دوران بعد از جنگ جهانی دوم ابداع شد! این در حالی است که همین خاطرات بصورت کتابی با عنوان "خاطرات آنه فرانک "، منتشر شد و علاوه بر سودآوری بسیار زیادی که داشت موجب ترویج افسانه هولوکاست نیز شد.
این کارشناس آمریکایی در ادامه با طرح این پرسش که آمار شش میلیونی کشته‌شدگان یهودی جنگ جهانی دوم از کجا آمده، می‌نویسد: در تلاش برای دانستن این مطلب، به "ایلیا ارنبرگ "، تبلیغاتچی شوروی در دوران جنگ جهانی دوم می‌رسیم که بعدها در اسرائیل مرد؛ در حقیقت ارنبرگ اولین کسی بود که در 22 دسامبر 1944 این ارقام عجیب و غریب را ابداع کرد.
تیفانی ادامه می‌دهد: دروغ‌های بزرگ ارنبرگ روانی تا آنجا پیش رفت که موجب بوجود آمدن یک جو خشن تنفر از آلمان‌ها گشت و مرگ میلیون‌ها نفر را باعث شد. همچنین نمونه‌های زیادی از قتل‌عام‌های ارتش سرخ نیز وجود دارد؛ برای مثال در یکی از جزوات این ارتش به تاریخ اکتبر 1944 آمده بود: " بکشید! هیچ کسی در آلمان، اعم از کسانی که زنده هستند و یا آنها که هنوز به دنیا نیامده‌اند، بی‌گناه نیست. "
نویسنده این گزارش در انتها می‌نویسد: به علاوه به واسطه دروغ‌های هولوکاست است که رژیم جنگ‌طلبی مثل اسرائیل میلیاردها دلار پول مالیات‌دهندگان آلمانی و آمریکایی و همچنین دارایی‌های بومیان فلسطینی را بدست آورده است.

http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8809020803


 نوشته شده توسط پژوهشگر در شنبه 89/4/5 و ساعت 11:17 عصر | نظرات دیگران()
<      1   2   3   4   5   >>   >
درباره خودم

بانک مقالات فلسطین
پژوهشگر
بانک مقالات فلسطین یکی از کارهایی است که می بایست در زمینه فلسطین و صهیونیسم انجام بگیرد. در این وبلاگ سعی شده است: یک از خود محوری پرهیز شود. دو حقوق معنوی مقالات حفظ شود سه سهولت درج منابع اصلی برای مقالات محقیق فراهم گردد، برای همین لینک مقالات را در وبلاگ قرار دادیم. مقالات مناسب را به ما معرفی کنید تا درج کنیم.

آمار وبلاگ
بازدید امروز: 9
بازدید دیروز: 0
مجموع بازدیدها: 81839
جستجو در صفحه

پیوندهای روزانه
خبر نامه